کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جنبِشمالگان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
subarctic
جنبِشمالگان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] مناطقی درست در جنوب مدار شمالگان
-
واژههای مشابه
-
جنب
واژگان مترادف و متضاد
آلوده، محتلم، ناطاهر، نجس ≠ طاهر
-
جنب
واژگان مترادف و متضاد
پهلو، جوار، سمت، کنار
-
جنب
فرهنگ واژههای سره
کنار، سو
-
Algenib
جَنْب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] ستارۀ گاما ـ فَرَس که زیرغولی از ردۀ ب2 است، با قدر 2/8، بهفاصلۀ 333 سال نوری از زمین
-
جنب
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - پهلو، کنار. 2 - سمت .
-
جنب
فرهنگ فارسی معین
(جُ نُ) [ ع . ] (ص .) 1 - کسی که به علت خروج منی ، غُسل بر او واجب است . 2 - بیگانه ، بعید، دور.
-
جنب
لغتنامه دهخدا
جنب . [ ج َ ن َ ] (اِخ ) نام شهری است که مردم آنجا اکثر خوش طبع و مهمان دوست میباشند و شمشیر رادر آن شهر بسیار خوب میسازند. (برهان ) (آنندراج ).
-
جنب
لغتنامه دهخدا
جنب . [ ج َ ن َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جَنیب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جنیب شود. || کوتاه . (منتهی الارب ). || شبه ظَلَع. || (مص ) شدت یافتن تشنگی شتر تا حدی که ریه به پهلو چسبد.(از اقرب الموارد). به پهلو چسبیدن شُش ِ شتر از غایت تشنگی . (من...
-
جنب
لغتنامه دهخدا
جنب . [ ج َ ن ِ ] (ع ص ) کناره گیر و گوشه نشین . غریب . (از اقرب الموارد): رجل جنب ؛ مردی که از راه بیک طرف رود از ترس مهمانان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
جنب
لغتنامه دهخدا
جنب . [ ج ُ ن َ ] (ع اِ) ج ِ جَنْبة. (اقرب الموارد). رجوع به جنبة شود.
-
جنب
لغتنامه دهخدا
جنب . [ ج ُ ن ُ ] (ع ص ) بیگانه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). غریب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء).- جارالجنب ؛ همسایه از غیر قوم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).|| نافرمان . || آنکه بر وی غسل واجب شده باشد بسبب جماع و خروج منی . و...
-
جنب
لغتنامه دهخدا
جنب . [ ج ُن ْ ن َ ] (اِخ ) ناحیه ایست در بصره . (منتهی الارب ). در مشرق دجله . (از معجم البلدان ) (از مراصد).
-
جنب
لغتنامه دهخدا
جنب . [ جَمْب ْ ] (اِخ ) آبی است از بنی عدویه در سرزمین یمامه . (معجم البلدان ) (مراصد).