کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جمیع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جمیع
/jami'/
معنی
۱. همه؛ همگی.
۲. (ضمیر) [قدیمی] همه؛ همگی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
عموم، کافه، کل، کلاً، مجموع، همگان، همگی، همه
دیکشنری
all, aggregate
-
جستوجوی دقیق
-
جمیع
واژگان مترادف و متضاد
عموم، کافه، کل، کلاً، مجموع، همگان، همگی، همه
-
جمیع
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] (ق .) همگی ، همگان .
-
جمیع
لغتنامه دهخدا
جمیع. [ ج َ ] (ع ص ، اِ) گردآمده و یک جاشده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ضد متفرق . (اقرب الموارد). || لشکر. || قبیله ٔ گردآمده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جماعت مردم . (اقرب الموارد). گروه مردم . (منتهی الارب ). || همه . همگی . همگان ...
-
جمیع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] jami' ۱. همه؛ همگی.۲. (ضمیر) [قدیمی] همه؛ همگی.
-
جمیع
دیکشنری فارسی به عربی
کل
-
واژههای مشابه
-
جَمِيعٌ
فرهنگ واژگان قرآن
همگی - دسته جمعی
-
ابن جمیع
لغتنامه دهخدا
ابن جمیع. [ اِ ن ُ ج َ ] (اِخ ) ابوالحسن محمدبن احمد (305 -402 هَ .ق .). از محدثین و علمای صیدا.
-
ابن جمیع
لغتنامه دهخدا
ابن جمیع. [ اِ ن ُ ج َ ] (اِخ ) ابوالمعالی مجلی . وفات 550 هَ .ق . فقیه شافعی مصری . صاحب کتاب الذخائر. چندی در مصر قاضی بوده است .
-
ابن جمیع
لغتنامه دهخدا
ابن جمیع. [ اِ ن ُ ج َ ] (اِخ ) موفق ابوالعشائر هبةاﷲبن زین الدین ، ملقب به شمس الریاسه ٔ اسرائیلی . از اطبای مصر بزمان سلطان صلاح الدین ایوبی . مولد او بفسطاط. استاد او در طب ابن عین زربی بوده و ابن جمیع نزد سلطان تقربی بسزا داشته و به تتبع لغت عرب ...
-
جستوجو در متن
-
کافه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: کافَّة، مؤنثِ کاف] [قدیمی] kāffe جمیع؛ همه؛ همگی.
-
قاطبه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: قاطبَة] qātebe همه؛ همگی؛ تمام؛ جمیع.
-
قاطبه
واژهنامه آزاد
همگی،تمام،جمیع
-
عموم
واژگان مترادف و متضاد
تمام، جمیع، عامه، کافه، کل، همگان، همه