کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جمانة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جمانة
لغتنامه دهخدا
جمانة. [ ج َ ن َ ] (اِخ ) یکی از دختران علی بن ابی طالب (ع ) است . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 584 شود.
-
جمانة
لغتنامه دهخدا
جمانة. [ ج َ ن َ ] (ع اِ) یکی جمان . (منتهی الارب ). دانه ای است از نقره که بشکل لؤلؤ درآورند و گاهی لؤلؤ را نیز خوانند. (اقرب الموارد از اساس ). رجوع به جمان شود.
-
واژههای مشابه
-
جمانه
فرهنگ نامها
(تلفظ: jomāne) (عربی) یک دانه مروارید ، یک دانه لؤلؤ ؛ (در اعلام) نام دختر ابوطالب و خواهر حضرت علی(ع) .
-
جستوجو در متن
-
ضبوب
لغتنامه دهخدا
ضبوب . [ ض َ ] (ع ص ) ستور که دود و گمیز اندازد. || گوسفند تنگ سوراخ پستان . || (اِخ ) نام اسب جمانه ٔ حارثی . (منتهی الارب ).
-
گاورسه
لغتنامه دهخدا
گاورسه . [ وَ س َ / س ِ ] (اِ) جمانه ، و آن حبه ای است که از سیم کنند چند ارزنی . گاورس . گاورسه سیمین و زرین و ارزیز. بژه های خرد بود. و بسیاری و اندکی و صلبی و نرمی آن به اندازه ٔ ماده بود وبحسب آن و در جمله ٔ میل به صلبی دارد. علاج آن بعلاج نَمَله...
-
جمانی
لغتنامه دهخدا
جمانی . [ ج ُم ْ ما نی ی ] (اِخ ) از دانشمندان و ادیبان است . ابن شهرآشوب در مناقب اشعار بسیاری در ابواب متفرقه از او نقل کرده و سید مرتضی (متوفی 436 هَ . ق .) در کتاب مشفی قصیده ای 17بیتی از او آورده است که مطلع آن این است :بین الوصی و بین المصطفی ن...
-
ابوطالب
لغتنامه دهخدا
ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) ابن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف عم رسول صلوات اﷲ علیه پدر امجد امیرالمؤمنین علی علیه السلام . نام آن حضرت عمران و بقولی عبد مناف است و اوّلی مشهورتر است و از اینرو حضرت امیر مؤمنان را علی عمرانی خوانند. رسول صلوات اﷲ عل...
-
مورچه
لغتنامه دهخدا
مورچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) مصغر مور یعنی مور خرد و کوچک . (ناظم الاطباء). مور خرد. ذره . ذر.(حاشیه ٔ برهان چ معین ). مصغر مور است هم چنانکه باغچه مصغر باغ باشد. (از برهان ). نوعی از مور که به غایت خرد باشد. (غیاث ) (آنندراج ): ذره ؛ مورچه ٔ خرد....
-
مروارید
لغتنامه دهخدا
مروارید. [ م ُرْ ] (اِ) یک نوع ماده ٔ صلب و سخت و سپید و تابان که در درون بعضی صدفها متشکل می گردد و یکی از گوهرها می باشد. (ناظم الاطباء). مروارید افخر سایر جواهر است و بعضی برآنند که از جنس استخوان است و او بحسب آب و رنگ منقسم می شود به شاهوار و شک...
-
زمان
لغتنامه دهخدا
زمان . [ زَ ] (اِ) بمعنی فوت و موت و مرگ باشد. (برهان ). بمعنی مرگ باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (از غیاث ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). موت . مرگ . اجل . (ناظم الاطباء). زمانه : ترا خود زمان هم به دست من است به پیش روان من این روشن است . فردوسی .ز توران ...
-
مهره
لغتنامه دهخدا
مهره . [م ُ رَ / رِ ] (اِ) هرچیز گرد. مطلق گلوله و گرد. هرچیز مدور. هرچیز کروی شکل . ساچمه . گلوله : بفرمود تا گرد بگداختندز آهن یکی مهره ای ساختند. فردوسی (شاهنامه ج 6 ص 1608).بهر میل بر مهره ای از بلوربر او گوهری چون درخشنده هور. اسدی (گرشاسب نامه ...