کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جمام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جمام
/jamām/
معنی
انسان یا جانوری که پس از خستگی، خورده و خفته باشد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جمام
لغتنامه دهخدا
جمام . [ ج َم ْ ما ] (اِخ ) ابن دعمی از قبیله ٔ حمیر است . (منتهی الارب ).
-
جمام
لغتنامه دهخدا
جمام . [ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ جَم ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جم شود. || ج ِ جَمَّة. (منتهی الارب ). رجوع به جمة شود. || قبیله ها. || منی اسب گرد آمده از ترک گشنی . (منتهی الارب ). || آنچه بر سر پیمانه باشد بعد پری . (منتهی الارب ) (اقرب ال...
-
جمام
لغتنامه دهخدا
جمام . [ ج ُ ] (ع اِ) منی اسب گرد آمده از ترک گشنی . (منتهی الارب ): جمام الفرس (به کسر و ضم جیم )؛ مااجتمع من مائه . (ذیل اقرب الموارد از لسان ). || آنچه بر سر پیمانه باشد بعد پری . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). این کلمه بفتح و کسر جیم نیز بهمین مع...
-
جمام
لغتنامه دهخدا
جمام . [ج َ ] (ع مص ) پر کردن پیمانه را تا سر. || گشنی نکردن پس فراهم آمدن آب منی . || سواری کرده نشدن پس آسوده گردیدن اسب . || (اِ) آنچه بر سر پیمانه باشد بعد از پری . رجوع به جُمام و جِمام || آسایش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): وجد جمامه ُ؛ ای ر...
-
جمام
لغتنامه دهخدا
جمام . [ج َم ْ ما ] (ع اِ) پیمانه ٔ سر برآورده بعد پری . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). جَمّان . (اقرب الموارد).
-
جمام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] jamām انسان یا جانوری که پس از خستگی، خورده و خفته باشد.
-
جستوجو در متن
-
جَمُم
لهجه و گویش بختیاری
jamom جمام، بدن کار نکرده.
-
جمان
لغتنامه دهخدا
جمان . [ ج َم ْ ما ] (ع اِ) پیمانه ٔ سر بر آورده بعد پری . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به جمام شود.
-
طفف
لغتنامه دهخدا
طفف . [ طَ ف َ ] (ع اِ) طفاف . طف . پُری پیمانه تا سر آن . || آنچه بر سر پیمانه باشد بعد پُری ، یا آن جمام پیمانه است ، یا پُری آن . (منتهی الارب ).
-
چمند
لغتنامه دهخدا
چمند. [ چ َ م َ ] (ص ) اسب کندرفتار و کاهل را گویند. (برهان ). اسب جمام کندرفتار. (از انجمن آرا) (از آنندراج ). اسب کندرفتار. (ناظم الاطباء). اسب کاهل چابک خوار که جنبان نبود. (شرفنامه ٔ منیری ). جمند. و رجوع به جمند شود. || مردم کاهل و تنبل و هیچ کا...
-
طف
لغتنامه دهخدا
طف . [ طَف ف ] (ع اِ) طف المکوک و الاناء؛ پُری پیمانه تا سر آن . (منتهی الارب ). پُری پیمانه تا اطراف پیمانه . (منتخب اللغات ). || آنچه بر سر پیمانه باشد بعد پُری یا آن جمام پیمانه است . رجوع به جمام شود. یا پُری آن . طَفَف و طَفاف مثله فی الکل . (من...
-
صحراخرام
لغتنامه دهخدا
صحراخرام . [ ص َ خ ُ ] (نف مرکب ) بناز رونده ٔ در صحرا. خرامنده ٔ در صحرا : شتابنده را اسب صحراخرام یرق داده زآن به که باشد جمام . نظامی .که رسمی بود کآن صحراخرامان بصید آیند بر رسم غلامان . نظامی .مغرب گروهی است صحراخرام مناسک رها کرده ناسک بنام .نظ...
-
یرغ
لغتنامه دهخدا
یرغ . [ ی َ رَ ] (ترکی ، اِ) به معنی یراغ است که اسب سواری کرده شده و آزموده باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یرق . یراغ . سوغانی .اسب آزموده ٔ ایلغاری . (یادداشت مؤلف ) : شتابنده را اسب صحراخرام یرغ داده به زانکه باشد جمام . نظامی .و رجوع ...
-
جم
لغتنامه دهخدا
جم . [ ج َم م ] (ع مص ) پر کردن پیمانه را تا سر. || پیمودن پیمانه را بطوری که فوق پری پیمانه باشد. || گذاشتن آب را تا جمع شود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جُمام شود. || ترک کردن سواری اسب . (کشاف اصطلاحات الفنون از کنز اللغات ). || (اِ) (ا...