کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جلحاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جلحاء
لغتنامه دهخدا
جلحاء. [ ج َ ] (اِخ ) دهی است به بغداد. || موضعی است به بصره . (منتهی الارب ). || جایی است در شش میلی غُوَیْر معروف به زبیدیه . (از معجم البلدان ) (از مراصدالاطلاع ).
-
جلحاء
لغتنامه دهخدا
جلحاء. [ ج َ ] (ع ص ) مؤنث اَجْلَح . زنی که موی پیش سرش ریخته باشد. || ماده گاو بی سرون . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گوسفند بی سرو. (مهذب الاسماء). ج ، جُلْح . || قریة جَلْحاء؛ قریه ای که در آن درخت نباشد. (از اقرب الموارد). || قریة جَل...
-
جلحاء
لغتنامه دهخدا
جلحاء. [ ج ِ ] (ع ص ) جِلْحاءة. زمینی که هیچ نرویاند. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
جلح
لغتنامه دهخدا
جلح . [ ج ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَجْلَح و جَلْحاء. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
جلحاءة
لغتنامه دهخدا
جلحاءة.[ ج ِ ءَ ] (ع ص ) جِلْحاء. زمینی که هیچ نرویاند. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد از تاج العروس ).