جلحاء. [ ج َ ] (ع ص ) مؤنث اَجْلَح . زنی که موی پیش سرش ریخته باشد. || ماده گاو بی سرون . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گوسفند بی سرو. (مهذب الاسماء). ج ، جُلْح . || قریة جَلْحاء؛ قریه ای که در آن درخت نباشد. (از اقرب الموارد). || قریة جَلْحاء؛ قریه ای که حصن ندارد. ج ، جُلْح . (از ذیل اقرب الموارد). دِه بی حصار. دیه بی حصن . (دستورالاخوان ). || اَکَمَة جَلْحاء؛ پشته ای که نوک تیز نباشد. (از ذیل اقرب الموارد از لسان العرب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.