کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جفا کلان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جفا کلان
لغتنامه دهخدا
جفا کلان . [ ] (اِخ ) از دهات کرمانشهان و نزدیک به طاق وسطام (کذا) است . (مرآت البلدان ).
-
واژههای مشابه
-
سخت جفا
لغتنامه دهخدا
سخت جفا. [ س َج َ ] (ص مرکب ) جفاکار. جفاپیشه . بی وفا : دلبر سست مهر سخت جفاصاحب دوست روی دشمن خوی . سعدی .ای سخت جفای سست پیمان رفتی و چنین برفت تقدیر.سعدی .
-
جفا بردن
لغتنامه دهخدا
جفا بردن . [ ج َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) متحمل جفا و ستم شدن . آزار و ظلم کسی را بر خود هموار کردن . تحمل جور و خشونت دیگری را کردن . جفا کشیدن : عیسی که دمش نداشت دودی میبرد جفای هر جهودی . نظامی .ز دشمن جفا بردی از بهر دوست که تریاک اکبر بود زهر دوست ....
-
جفا پسندیدن
لغتنامه دهخدا
جفا پسندیدن . [ ج َ پ َ س َ دَ ] (مص مرکب ) ستم و جفا بر کسی روا داشتن .کسی را سزاوار و لایق ستم و ظلم دانستن : به یک خرده مپسند بر وی جفابزرگان چه گفتند خذ ما صفا.سعدی (بوستان ).
-
جفا داشتن
لغتنامه دهخدا
جفا داشتن . [ ج َ ت َ ] (مص مرکب ) جفا ورزیدن بکسی . جفا روا داشتن کسی را : گرچه جفا داردبا عاقلان زشت نگویند ز بهر تراش . ناصرخسرو.رجوع به جفا و جفا پسندیدن شود.
-
جفا دیدن
لغتنامه دهخدا
جفا دیدن . [ ج َ دَ ] (مص مرکب ) جفا بردن . متحمل جفا و ستم شدن . بار ظلم و بیداد کسی را کشیدن : اگر گم کند راه آموزگارسزد گر جفا بیند از روزگار. فردوسی .هر آن طفل کو جور آموزگارنبیند، جفا بیند از روزگار.سعدی .جور و جفا دیدی و رنج و عتاب کشیدی . (گلس...
-
جفا رفتن
لغتنامه دهخدا
جفا رفتن . [ ج َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) ستم رسیدن از کسی بدیگری . جفا وارد آمدن . ظلم و بیداد رسیدن : عیبی نباشد از تو که بر ما جفا رودمجنون ز آستانه ٔ لیلی کجا رود. سعدی .گر ز دست زلف مشکینت خطائی رفت رفت ور ز هندوی شما بر ما جفائی رفت رفت .حافظ.
-
جفا فرمودن
لغتنامه دهخدا
جفا فرمودن . [ ج َ ف َ دَ ] (مص مرکب )امر بآزار و جفای کسی کردن . فرمان جفا و بیداد در باره ٔ کسی دادن . تجفیه . رجوع به شواهد ذیل جفا شود.
-
جفا کار
لغتنامه دهخدا
جفا کار. [ ج َ ] (ص مرکب ) که جفا پیشه دارد. که عمل او جفاست . جفاکاره . جفاپیشه . جفاکیش . جفاجوی . ستمگر.بیدادگر. که کار او جور و جفاست . جافی : بر وفای وعده ٔ نیک و جزای خیر کردبر وفاداران بشیری بر جفاکاران نذیر. سوزنی .الا گر جفاکاری اندیشه کن وف...
-
جفا کاری
لغتنامه دهخدا
جفا کاری . [ ج َ] (حامص مرکب ) عمل جفاکار. جفاکار بودن . کار جفاکار. جفاپیشگی . ستمگری . بیدادگری . ستم ورزی : ز ایام و ز هرک ایام پروردبه نسبت جز جفاکاری نیاید. خاقانی .بد بود از کسی جفاکاری که از او چشم دوستی داری .مکتبی .
-
جفا کده
لغتنامه دهخدا
جفا کده . [ ج َ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) مرادف ستم کده . (آنندراج ). جائی که در آن ستم و جفا و آزار روا دارند. آنجا که ستم کنند. آنجا که بیداد روا دارند. || کنایه از جهان و دنیاست : در این جفاکده از کس مجوی رنگ ثبات که طفل اشک هم اینجا چو ناله هرجائی...
-
جفا کردن
لغتنامه دهخدا
جفا کردن . [ ج َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جفا ورزیدن . گران شدن بر کسی . ستم کردن . آزردن کسی را. بدی کردن . بدرفتاری کردن . بیدادگری . مقابل وفا کردن : اﷲاﷲ این جفا با ما مکن لطف کن امروز را فردا مکن . مولوی .دربانم رها نکرد و جفا کرد. (گلستان سعدی ). شا...
-
جفا کشیدن
لغتنامه دهخدا
جفا کشیدن .[ ج َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) جفا بردن . متحمل جفا وستم شدن . آزار و ظلم کسی را تحمل کردن : جفای عشق تو چندان که میکشد سعدی خیال عشق تو از سر نمیکند بیرون .سعدی .شرطست جفا کشیدن از یارخمرست و خمار و گلبن و خار. سعدی .ز دوستان بجفا سیر گش...
-
جفا کنده
لغتنامه دهخدا
جفا کنده . [ ج َ ک َ دِ ] (اِخ ) از رودخانه هائی است که بخلیج استرآباد در کنار دریای خزر میریزد. (ترجمه ٔ مازندران و استرآباد صص 97 - 99).