کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جفا کاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جفا گستردن
لغتنامه دهخدا
جفا گستردن . [ ج َ گ ُ ت َ دَ ] (مص مرکب ) جفا روا داشتن بر کسان . گستردن بساط جور و جفا در همه جا. ستم کردن و آزار رسانیدن بر کسان . رجوع به جفا و جفا کردن و جفاگستر شود.
-
جفا گفتن
لغتنامه دهخدا
جفا گفتن . [ ج َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) توبیخ و ملامت سخت کردن . دشنام و ناسزا گفتن : یعقوب علی بن الحسن الدرهمی را بنشاند و بسیار جفا گفت . (تاریخ سیستان ). و عبدوس را نیز خوانده و بسیار جفا گفته . (تاریخ بیهقی ). امیر پشیمان شده بود از هر چه رفت بدین...
-
جفا کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اضطهد
-
جور و جفا کردن
دیکشنری فارسی به عربی
احزن
-
افسوس و جفا
فرهنگ گنجواژه
نامرادی.
-
ستم و جفا
فرهنگ گنجواژه
ظلم.
-
جفا و غصه
فرهنگ گنجواژه
بی وفائی و ناراحتی.
-
جور و جفا
فرهنگ گنجواژه
ستم،بیوفایی
-
ناز و جفا
فرهنگ گنجواژه
بی وفائی و دلبری.
-
وفا و جفا
فرهنگ گنجواژه
متضاد.
-
جستوجو در متن
-
موتلفه
واژهنامه آزاد
( صفت) مونث مؤتلف. دایر. موتلفه، یکی از دایره های عروضی، شامل هزج و رجز و رمل. مثال از بحر هزج: مکن زین پس نگارینا بمن بر این جفا کاری، مفاعلین مفاعلین مفاعیلن مفاعیلن؛ از بحر رجز: زین پس نگارینا بمن بر این جفاکاری مکن، مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعل...
-
هزاری
لغتنامه دهخدا
هزاری . [ هََ / هَِ ] (ص نسبی ) نزد کشتی گیران ، کسی که هر روز هزاربار تخته شلنگ نماید. (غیاث ) (آنندراج ) : ای که در هند جفا تیغ تو کاری باشدمنصب تخته شلنگ تو هزاری باشد.میرنجات .
-
امین لاهوری
لغتنامه دهخدا
امین لاهوری . [ اَ ن ِ ] (اِخ ) در تذکره ٔ روز روشن چ تهران ص 83 رباعی زیر و یک رباعی دیگر از اشعار او آمده :ما را بجهان غیر تو مرغوب نباشدهر خوب که دیدیم ز تو خوب نباشدکاری نکند کس بجهان غیر محبت گر جور و جفا شیوه ٔ محبوب نباشد.
-
بداءة
لغتنامه دهخدا
بداءة. [ ب َ ءَ ] (ع مص ) پیدا و آشکار گردیدن . (از منتهی الارب ). ظاهر و آشکار گردیدن . (از ناظم الاطباء). آشکار شدن . (از اقرب الموارد). بَدُوّ. بَدْو. (از منتهی الارب ). || پیدا شدن رایی در کاری . (از اقرب الموارد):پیدا شدن و آشکار شدن رأیی که قب...
-
تأدیب
لغتنامه دهخدا
تأدیب . [ ت َءْ ] (ع مص ) ادب آموختن کسی را. (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ناظم الاطباء). ادب کردن . (تاج العروس ) (زوزنی ). ادب دادن . (آنندراج ). آموختن طریقه ٔ نیک . (ناظم الاطباء). تربیت نمودن . (فرهنگ نظام ) : بوسهل بروزگار گذشت...