بداءة. [ ب َ ءَ ] (ع مص ) پیدا و آشکار گردیدن . (از منتهی الارب ). ظاهر و آشکار گردیدن . (از ناظم الاطباء). آشکار شدن . (از اقرب الموارد). بَدُوّ. بَدْو. (از منتهی الارب ). || پیدا شدن رایی در کاری . (از اقرب الموارد):پیدا شدن و آشکار شدن رأیی که قبلاً نبود: بدا له فی الامر بدواً و بداءً و بداءةً. نشاء فیه رأی و ظهر له ما لم یظهر اول . الحدیث : بدااﷲ عزوجل یبتلیهم ؛ ای قضی بذلک . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || بسوی بادیه درآمدن و اقامت کردن . بدو. بداء. بداءَة. الحدیث : من بدا جفا ای من نزل البادیة صار فیه جفاء الاعراب . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه ). || حدث کردن . ریدن . سرگین انداختن . (از ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.