کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جعفری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جعفری
لغتنامه دهخدا
جعفری . [ ج َ ف َ ] (ص نسبی ، اِ) طلای خالص بود منسوب به جعفر نامی که کیمیاگر بوده است و بعضی گویند پیش از جعفر برمکی زر قلب سکه می کردند چون او وزیر شد حکم فرمود که طلا را خالص کردند و سکه زدند و به او منسوب شد. (برهان قاطع). به جعفر بلخی که به نام ...
-
جعفری
لغتنامه دهخدا
جعفری . [ ج َ ف َ ] (ص نسبی ) (مذهب ...) مذهب شیعه ٔ دوازده امامی که منسوب به حضرت امام جعفر صادق (ع ) است . رجوع به شیعه شود.
-
جعفری
لغتنامه دهخدا
جعفری . [ ج َ ف َ] (اِخ ) ابوالبقاء صالح بن حسین ... (قرن هفتم هجری ). او راست : 1- البیان الواضح المشهود من فضائح النصاری و الیهود (که بخشی از آن به کوشش آقای فریبس در 1897 م . درشهر «بن » چاپ شده است ). 2 - تخجیل من حرف التوراة و الانجیل (چ مصر بدو...
-
جعفری
لغتنامه دهخدا
جعفری . [ ج َ ف َ] (اِخ ) عبدالرحمان بن محمد. از فقها و محدثین مذهب شیعی جعفری و منسوب به امام جعفر صادق است . کتاب الامامه و کتاب الفضائل از اوست . (الفهرست ابن الندیم ).
-
جعفری
لغتنامه دهخدا
جعفری . [ج َ ف َ ] (اِخ ) (سید حمزه ٔ ...) صاحب کتاب النقض نام او را در شمار شاعران فارسی زبان شیعه آورده است . (الذریعه ج 9). و نیز رجوع شود به کتاب النقض ص 252.
-
جعفری
لغتنامه دهخدا
جعفری .[ ج َ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ام الفخر بخش شادگان شهرستان خرمشهر در 17هزارگزی شمال باختری شادگان کنار راه اتومبیل رو شادگان به اهواز. دشت و گرمسیر است و سکنه ٔ آن 888 تن اند. آب آن از رودخانه ٔ جراحی و محصول آن غلات و خرما و برنج است . ...
-
جعفری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] ja'fari ١. (زیستشناسی) گیاهی با برگهای بریده و شاخههای راست و نازک، گلهای کوچک و سفید و چتری، و تخم خوشبو که خام خورده میشود و در پختن خوراکهای سبزیدار هم به کار میرود.٢. (زیستشناسی) نوعی گل زردرنگ؛ گل جعفری.٣. (اسم،...
-
جعفری
دیکشنری فارسی به عربی
بقدنوس
-
جعفری
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: ǰahfari طاری: ǰahvari طامه ای: ǰafari طرقی: ǰahvari کشه ای: ǰahferi نطنزی: ǰahferi
-
جعفری
واژهنامه آزاد
نوعی سبزی.
-
جعفری
واژهنامه آزاد
سبزی خوراکی.
-
واژههای مشابه
-
علی جعفری
لغتنامه دهخدا
علی جعفری . [ ع َ ی ِ ج َ ف َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابراهیم جعفری نابلسی حنبلی ، مشهور به ابن عفیف . رجوع به علی نابلسی شود.
-
علی جعفری
لغتنامه دهخدا
علی جعفری . [ ع َ ی ِج َ ف َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن جعفر. وی از ذریه ٔ جعفر طیار بود و در قرن سوم در عهد المتوکل میزیست . او رامجموعه ٔ اشعاری است . (از معجم المؤلفین ج 7 ص 132).
-
گل جعفری
لغتنامه دهخدا
گل جعفری . [ گ ُ ل ِ ج َ ف َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گلی است زردرنگ . (غیاث ) (آنندراج ). یک نوع گل خوشبو و طلایی رنگ . (ناظم الاطباء) : شمع کن این زرد گل جعفری تا چو چراغ از گل خود برخوری . نظامی (مخزن الاسرار چ وحید ص 138).آن رنگ طلایی خط مشکین خ...
-
عالی جعفری
لغتنامه دهخدا
عالی جعفری . [ ج َ ف َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ کیومرسی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).