کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جزل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جذل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] jazal شادی؛ شادمانی.
-
جستوجو در متن
-
فخم
فرهنگ فارسی معین
(فَ خْ) [ ع . ] (ص .) 1 - گرامی ، بزرگوار. 2 - سخن جزل و فصیح .
-
جزن
لغتنامه دهخدا
جزن . [ ج َ ] (ع ص ، اِ) هیزم خشک ستبر. (ناظم الاطباء). لغتی است در جَزْل بمعنی هیزم ستبر. (از اقرب الموارد). همان جزل است که لام به نون بدل شده است چنانکه در لعل نیز لام به دل به نون شود و لعن گویند. (از قطرالمحیط). حطب جَزْن و جَزْل ؛ هیزم خشک سطبر...
-
جزلاء
لغتنامه دهخدا
جزلاء. [ ج َ ] (ع ص ) مؤنث اَجْزَل ، بمعنی شتری که دوشش ریش بود. (از منتهی الارب ). و رجوع به اجزل شود. || تأنیث جَزْل ، بمعنی جوانمرد بسیاردهش و خردمند محکم رأی . (از منتهی الارب ). و رجوع به جزل شود. جَزلَة. (منتهی الارب ). و رجوع به جزلة شود.
-
فخم
لغتنامه دهخدا
فخم . [ ف َ ] (ع ص ) مرد بزرگ قدر و گرامی . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || منطق فخم ؛ سخن درست استوار. خلاف رکیک . (منتهی الارب ). جزل . (اقرب الموارد).
-
اجزل
لغتنامه دهخدا
اجزل . [ اَ زَ ] (ع ص ) شتری که دوشش ریش بود.(منتهی الارب ). که سردوشش ریش بود. (تاج المصادر). شتری که کوهانش ریش شود و از آن موضع استخوانش بیرون آید و آن موضع مغاک ماند. مؤنث : جَزْلاء. ج ، جُزْل .
-
جزلة
لغتنامه دهخدا
جزلة. [ ج ِ ل َ ] (ع اِ) پاره ای بزرگ از خرما. (منتهی الارب )(آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از شرح قاموس ). پاره ای بزرگ از خرما و جز آن . || پاره . (منتهی الارب ) (آنندراج ). حصه و پاره و قطعه . (ناظم الاطباء). پاره ....
-
جزال
لغتنامه دهخدا
جزال . [ ج ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جَزْل ، بمعنی هیزم خشک و سطبر و بسیار از هر چیز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازناظم الاطباء). || ج ِ جَزیل ، بمعنی بسیار از هر چیز. (از متن اللغة). || (اِ) وقت بریدن بار درخت خرما. (آنندراج ) (از متن اللغة). جَزال . (متن ...
-
بازل
لغتنامه دهخدا
بازل . [ زِ ] (ع اِ) شتری که دندان نیش برآورده باشد. (منتهی الارب ). دندان نیش شتر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اشتر دندان نیش برآورده . و این در سال نهم باشد و بعد از آن دیگر شتر به سنی نامیده نمیشود وفی المثل بازل عام و بازل عامین گویند. شتری که به ...
-
جزلة
لغتنامه دهخدا
جزلة. [ ج َ ل َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث جَزْل ، بمعنی جوانمرد بسیاردهش و خردمند محکم رای . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از ذیل اقرب الموارد). || زن بزرگ سرین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از ذیل اقرب الموارد). سرین بزرگ از زنان . (ش...
-
انشا کردن
لغتنامه دهخدا
انشا کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آفریدن . خلق کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || مترسلانه نوشتن . فصیح و با سجع و قافیه نوشتن . (ناظم الاطباء). ترسل . (دهار). سرودن شعر : چون از خطب فارغ شدم واجب دیدم انشا کردن فصلی دیگر. (تاریخ بیهقی ).انشا کندش روح...
-
روح عطار
لغتنامه دهخدا
روح عطار. [ ح ِ ع َطْ طا ] (اِخ ) شیرازی . شاعر قرن هشتم هَ . ق . معاصر خواجه حافظ شیرازی متخلص به روح عطار، و گاه به «روح » تنها و گاه به روحی عطار، تخلص می کند. وی خواجه قوام الدین محمدبن علی معروف به صاحب عیار (مقتول به سال 764 هَ .ق .) را مدح گفت...
-
رکیک
لغتنامه دهخدا
رکیک . [ رَ ] (ع ص ) به معنی رُکاک است و مذکر و مؤنث در آن یکی است . ج ، رِکاک و رَکَکَة. (از اقرب الموارد). مرد ناکس سست رای و ضعیف عقل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سست رأی و ضعیف . (مقدمه ٔ لغت میرسید شریف جرجانی ص 2). فرومایه . (یادداشت مؤل...
-
یابس
لغتنامه دهخدا
یابس . [ ب ِ ] (ع ص ) خشک . (مهذب الاسماء) (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ) (ناظم الاطباء). خشک و خشکی کننده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). مقابل رَطْب . ج ، یَبس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).- حجر یابس ؛ سنگ سخت . یقال هذا ایبس من الحجر؛ ای اصلب ...
-
پاکیزه
لغتنامه دهخدا
پاکیزه . [ زَ / زِ ] (ص مرکب ) صاحب غیاث اللغات گوید: منسوب به پاک زیرا که مرکب است ازلفظ پاک و ایزه که کلمه ٔ تصغیر و نسبت است و نظیر این آتشیزه بمعنی کرم شب تاب و چون کلمه ٔ نسبت زائد می آید میتواند که پاکیزه مزید علیه پاک بود یا مرکب ازلفظ پاکی و ...