جزلة. [ ج َ ل َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث جَزْل ، بمعنی جوانمرد بسیاردهش و خردمند محکم رای . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از ذیل اقرب الموارد). || زن بزرگ سرین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از ذیل اقرب الموارد). سرین بزرگ از زنان . (شرح قاموس ). || بقیه ٔ نان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بقیه ای از نان . (ناظم الاطباء). باقیمانده از گرده ٔ نان . (از ذیل اقرب الموارد) (از متن اللغة) (شرح قاموس ). || مشک شیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). باقیمانده در مشک شیر. (از متن اللغة) (از ذیل اقرب الموارد). مشک شیر و جلت . (شرح قاموس ). || خنور (ظرف ) خرما. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). باقیمانده در ظرف (خنور)خرما. (از ذیل اقرب الموارد). باقیمانده در ظرف خرما و بقول برخی مقدار نصف خنور خرما. (از متن اللغة).یقال : «بقی فی الاناء جزلة و فی الجلة جزلة و من الرغیف جزلة؛ ای قطعة». (لسان از ذیل اقرب الموارد). || زن درست قامت خوش گفتار. (از متن اللغة).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.