کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جريدة رسمية پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جريدة رسمية
معنی
مجله , مجله رسمي , روزنامه , اعلا ن و اگهي , در مجله رسمي چاپ کردن
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جريدة رسمية
دیکشنری عربی به فارسی
مجله , مجله رسمي , روزنامه , اعلا ن و اگهي , در مجله رسمي چاپ کردن
-
واژههای مشابه
-
جریده
واژگان مترادف و متضاد
۱. روزنامه، مجله، نامه، نشریه ۲. دفتر ۳. تنها، مجرد، منفرد
-
جریده
فرهنگ فارسی معین
(جَ دِ) [ ع . جریدة ] (اِ.) 1 - دفتر. 2 - روزنامه . 3 - عده ای سوار بدون پیاده . 4 - مجازاً س بکبار، مجرّد.
-
جریده
لغتنامه دهخدا
جریده . [ ج َ دَ / دِ ] (از ع ، ص ) تنها. (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ نظام ) (بهارعجم ). تنها و فرد را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : سواری جریده بیامد به پیش نگفت آن کجا رفته بد کم و بیش . فردوسی .لشکر بگذاشت و جریده باز بملک خویش آمد. (ت...
-
جریدة
لغتنامه دهخدا
جریدة. [ ج َ دَ ] (ع ص ، اِ) جریده . شاخ دراز. تر باشد یا خشک یا شاخ برگ دورکرده . (منتهی الارب ). شاخه ٔ دراز، تر باشد یا خشک یا شاخه ٔ برگ دورکرده . (ناظم الاطباء). جریده از خرما مانند شاخه است از دیگر درختان و مادام که برگ داشته باشد آن را جریده ن...
-
جریده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جریدَة] jaride ۱. [جمع: جراید] روزنامه؛ مجله.۲. [جمع: جراید] [قدیمی] کتاب؛ صحیفه؛ دفتر.۳. [قدیمی] دفتر ثبت مسائل مالی لشکر و حکومت: ◻︎ عرض با جریده به نزدیک شاه / بیامد، بیاورد بیمر سپاه (فردوسی: ۷/۴۹۱).۴. (صفت) [قدیمی] ویژگی شخص یا لشک...
-
جَریدَه
لهجه و گویش بختیاری
jarida جریده، تنها، مجرد.
-
جریده ٔ القاب
لغتنامه دهخدا
جریده ٔ القاب . [ ج َ دَ / د ی ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دفتری که عناوین والقاب اعطایی به افراد در آن ضبط میشد : آن سر و صدری که از جریده ٔ القاب بازگشادند افتخار برآمد. سوزنی .خرگدایان بکل برون بردندنام خود از جریده ٔ القاب .سوزنی .
-
جریده ٔ انصاف
لغتنامه دهخدا
جریده ٔ انصاف . [ ج َ دَ / دِ ی ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دفتر احکام عدالت و دادگستری : جریده انصاف به خامه ٔ عدل این دولت مزین شده . (سندباد نامه ص 9).
-
جریده ٔ حشم
لغتنامه دهخدا
جریده ٔ حشم . [ ج َ دَ / دِ ی ِ ح َ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دفتر ثبت اسامی افراد حشم : التماس کرد که چندان توقف کند که استاد ابوعلی عارض بدیشان رسد و اسامی ایشان در جریده ٔ حشم ثبت کند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 75).
-
جریده ٔ زندانیان
لغتنامه دهخدا
جریده ٔ زندانیان . [ ج َ دَ / دِ ی ِ زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ). دفتری که اسامی زندانیان در آن ثبت میشد، دوسیه ، پرونده از زندانیان : گفت بزندان تو اندر، بسیار کس هست که کشتن بر وی واجب است ... و بجریده ٔ زندانیان نگاه کردند هشتصدتن یافتندکه بر ای...
-
جریده ٔ سپاه
لغتنامه دهخدا
جریده ٔ سپاه . [ ج َ دَ / دِ ی ِ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دفتری که نام افراد سپاهی در آن نویسند : منصور او را (داماد زنبیل را) بنواخت و نام او و آن سپاه که با او بودند بجریده ٔ سپاه فرمود تا ثبت کردند. (تاریخ سیستان ).
-
جریده ٔ سوداء
لغتنامه دهخدا
جریده ٔ سوداء. [ ج َ دَ / دِ ی ِ س َ / س ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام جریده ای بود که در آن اسامی افراد سپاه و رزق هر یک ثبت میشده . (یادداشت مؤلف ).
-
جریده ٔ عرض
لغتنامه دهخدا
جریده ٔ عرض . [ ج َ دَ / دِ ی ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دفتری که در آن نام افراد و سپاهیانی را که در عرض و سان شرکت میجستند ثبت میکردند : امیر جریده ٔ عرض بخواست . (تاریخ بیهقی ص 437).