کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جرس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جرس
/jaras/
معنی
زنگ، بهویژه زنگی که بر گردن چهارپایان میبستند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
جلاجل، درای، زنگ
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جرس
واژگان مترادف و متضاد
جلاجل، درای، زنگ
-
جرس
فرهنگ فارسی معین
(جَ) (اِ.) 1 - (مص ل .) سخن گفتن . 2 - نغمه سرودن . 3 - (اِ.) آواز نرم
-
جرس
فرهنگ فارسی معین
(جَ رَ) [ ع . ] (اِ.) زنگ ، درای .
-
جرس
لغتنامه دهخدا
جرس . [ ج َ ] (اِخ ) یا جرز. نام شهری است در جنوب اسپانیا واقع در پنجاه هزارگزی شمال شرقی ایالت قادیس . این شهر دارای کلیساها و معابد متعدد است و شراب آن بخوبی شهرت دارد، و طارق بن زیاد با تصرف شهر مزبور فتح اسپانیا را تکمیل کرد. این شهر بسال 1255 م ...
-
جرس
لغتنامه دهخدا
جرس . [ ج َ ] (ع اِ) پاره ای از هر چیز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). گروهی از هر چیز. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). یقال : «مضی جرس من اللیل ؛ ای طائفة منه ». (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جرس من اللیل ؛ ای طائفة. (از...
-
جرس
لغتنامه دهخدا
جرس . [ ج َ ](اِ صوت ) صدایی را نیز گفته اند که از برهم خوردن دوچیز حاصل شود. (برهان ). اسم صوت و در عربی هم آمده .(حاشیه ٔ برهان چ معین ). صدایی باشد که از بر هم خوردن دو چیز حاصل گردد. (فرهنگ جهانگیری ) : شده از جرس درها دایه آگاه شنید آواز گفتار ش...
-
جرس
لغتنامه دهخدا
جرس . [ ج َ رَ ] (ع اِ) آواز یا آواز پنهانی .جَرس . جِرس . (متن اللغة). رجوع بکلمات مزبور شود.
-
جرس
لغتنامه دهخدا
جرس . [ ج َ رَ ] (ع اِ) درای و زنگ . (منتهی الارب ). جسمی توخالی که از آهن و مس سازندو آلتی بر آن کوبند تا آواز دهد. (از المنجد). درای . (دهار) (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ) (آنندراج ). زنگ . (انجمن آرا). مطلق زنگ . (برهان ) (ناظم الاطباء). درای کلان و ...
-
جرس
لغتنامه دهخدا
جرس . [ ج َرْ رَ ] (ع مص ) کلاه دراز بر سر مجرم گذاشتن و بدور شهر گردانیدن . (از دزی ). رجوع به جرس شود.
-
جرس
لغتنامه دهخدا
جرس . [ ج َرْرَ ] (اِ صوت ) صدایی که از برهم زدن دو چیز براید. (انجمن آرا) : شد از آن جرس در دایه آگاه شنید آواز گفتار شهنشاه .فخرالدین گرگانی .
-
جرس
لغتنامه دهخدا
جرس . [ ج ِ ](ع اِ) اصل هر چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اصل . (متن اللغة) (اقرب الموارد). یقال «هو مِن خیر جرس ». (از اقرب الموارد). || آواز یا آواز خفی . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از منتهی الارب ). جَرس . (اقرب الموارد). رجوع به این...
-
جرس
لغتنامه دهخدا
جرس . [ج َ رَ ] (اِخ ) نام پسر لاطم بن عثمان بن مزینه است . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از لباب الانساب ).
-
جرس
دیکشنری عربی به فارسی
زنگ زنگوله , ناقوس , زنگ اويختن به , داراي زنگ کردن , کم کم پهن شدن (مثل پاچه شلوار) , زنگ اخبار , وزوزکن , زنگي که عبارت است از کاسه و چکشي که اهسته بر ان ميزنند , صداي زنگ دراوردن
-
جرس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] jaras زنگ، بهویژه زنگی که بر گردن چهارپایان میبستند.
-
جرس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] jaras =چَرَس: ◻︎ کاروان رفت و تو در راه کمینگاه به خواب / وه که بس بیخبر از این همه بانگ جرسی (حافظ: ۹۰۸).