کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جرح و قتل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جرح و قتل
فرهنگ گنجواژه
زد و خورد و کشت و کشتار.
-
واژههای مشابه
-
جرح بليغ
دیکشنری عربی به فارسی
زخم , بريدگي , جاي زخم در صورت , الت تناسلي زن , مقاربت جنسي , توخالي , لا ف , بد منظر , زشت , زيرک , خوش لباس , زخم زدن , بريدن , شکافدارکردن , پرحرفي کردن
-
جرح شعور الشعب
دیکشنری عربی به فارسی
جريحه دار کردن احساسات ملت
-
جستوجو در متن
-
دریدن و بریدن
فرهنگ گنجواژه
جرح و قتل، مجازات سخت، قلع و قمع کردن.
-
خاک و خون
فرهنگ گنجواژه
هنگامه نبرد، زد و خورد خونین. به خاک و خون کشیدن = قتل و جرح.
-
جنایت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جنایة، جمع: جنایات] jenāyat ۱. (حقوق) جرم و گناه بزرگ، مانند جرح و قتل.۲. گناه؛ جرم.
-
دیة
لغتنامه دهخدا
دیة. [ ی َ ] (ع اِ) (از: ودی ). جوهری گوید دیة یکی دیات است و «ة» عوض از واو است و به معنای حق مقتول (قتیل ) است و در تهذیب نویسدکه اصل دیة، وِدْیَة مانند شیة از وشی . (از لسان العرب ). حق قتیل (مقتول ) و آن مالی است که بدل نفس مقتول به ولی او داده ش...
-
نکایة
لغتنامه دهخدا
نکایة. [ ن ِ ی َ ] (ع مص ) مجروح کردن و کشتن دشمن را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از صحاح ). مقهور کردن خصم را با قتل و جرح . (از اقرب الموارد). جراحت کردن و کشتن دشمن را. (از بحر الجواهر). درهم شکستن و مغلوب کردن و کشتن دشمن را ....
-
نکایت
لغتنامه دهخدا
نکایت . [ ن ِ ی َ ] (ع مص ) اثری تمام کردن در دشمنان به کشتن یا جراحت وارد آوردن . (فرهنگ فارسی معین ). نِکایة. رجوع به نِکایة شود. || (اِمص ، اِ) جراحت و اذیت . (ناظم الاطباء). قهر بر دشمن به قتل و جرح . (فرهنگ فارسی معین ). انهزام . مغلوبی . مقهوری...
-
مقتل
لغتنامه دهخدا
مقتل . [ م َ ت َ ] (ع اِ) جای کشتن و زمینی که در آنجا کسی کشته شده باشد. (ناظم الاطباء). کشتن گاه . قتلگاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). زمینی که کسی در آنجا قتل شده باشد. (غیاث ). || جایی که به زدن بر آنجا مردم کشته شود. ج ، مقاتل...
-
شهادة
لغتنامه دهخدا
شهادة. [ ش َ دَ ] (ع مص ، اِمص ) آگاهی یافتن بر چیزی : شهد علی کذا شهادةً. (منتهی الارب ). || گواهی دادن برای کسی و ادای شهادت کردن : شهد له بکذا و قولهم اشهد بکذا؛ یعنی قسم میخورم و شهد اﷲ انه لااله الا هو؛ ای علم اﷲ او قال اﷲ او کتب اﷲ، و اَشهدُ اَ...
-
طالیقون
لغتنامه دهخدا
طالیقون . (معرب ، اِ) طالِقون . به فارسی ، مس رست گویند. و صفر عربی ، و روی لغت فارسی عبارت از اوست ، چه در بعضی از معادن مس بدون گداز بهم میرسد، و خودرو است ، لهذا به فارسی روی نامیده انددر فلزات تحقیق شده . و آن مسی است زرد ذهبی ، شبیه به برنج مصنو...
-
ذلفاء
لغتنامه دهخدا
ذلفاء. [ ذَ ] (اِخ ) بنت الابیض زوجة و معشوقه ٔنجدة ابن الاسود پسر عم خود. وی کنیزکی از اهل مدینه معاصر خلفای اموی است ، او را در ابتداء سعیدبن عبدالملک بخرید و سپس ببرادر او سلیمان بن عبدالملک رسید واو عشقی بیش از حدّ به وی می ورزید و او را در عشق ذ...