کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جرب یابس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جرب یابس
لغتنامه دهخدا
جرب یابس . [ ج َ رَ ب ِ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گرِ خُشک . حصف . (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
جرب العین
لغتنامه دهخدا
جرب العین . [ ج َ رَ بُل ْ ع َ ] (ع اِ مرکب ) جرب و خارش چشم . مؤلف بحرالجواهر آرد، خشونت و بیماریی است که بر داخل پلک چشم عارض شود و آن چهار قسم باشد و هر چهار نوع مستلزم جریان اشک است . (بحر الجواهر).
-
جرب الکتان
لغتنامه دهخدا
جرب الکتان . [ ] (ع اِ مرکب ) همان کشوت (نوعی گیاه ) است . (از دزی ). رجوع به کشوت شود.
-
جرب الکلیة
لغتنامه دهخدا
جرب الکلیة. [ ج َ رَ بُل ْ ک ُ ی َ ] (ع اِ مرکب ) بیماری جرب که عارض کلیه باشد. مؤلف بحرالجواهر آرد: عبارت است از شکافتن و منفجرشدن دانه های کوچکی که بر کلیه عارض شده است . (بحر الجواهر).
-
مرض جرب
دیکشنری فارسی به عربی
شعبة مرجانية
-
سودا و جَرَب
فرهنگ گنجواژه
بیماری پوستی.
-
جستوجو در متن
-
گر خشک
لغتنامه دهخدا
گر خشک . [ گ َ رِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از جرب است . جرب یابس . خصف . رجوع به جرب شود.
-
حصف
لغتنامه دهخدا
حصف . [ ح َ ص َ ] (ع مص ) با گر خشک گردیدن . (تاج المصادر بیهقی ). مبتلا به گر خشک و جرب یابس شدن . || (اِمص ) حصافت . استواری خرد. استوارخرد گردیدن .
-
گوارش ملوک
لغتنامه دهخدا
گوارش ملوک . [ گ ُ رِ ش ِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شیخ ودیگران آن را به سیدالادویه و داروی سال ترجمه کرده اند زیرا تا یک سال به کار برده نشود سودش ظاهر نمیشود ولی عمل آن بدون شرط و بدون توجه به مزاج و جز آن است ، بلکه این گوارش بنفسه مفید است ....
-
حصف
لغتنامه دهخدا
حصف . [ ح َ ص َ ] (ع اِ) گر خشک . جرب یابس . خشک ریزه . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). خشک پوست . برخوشیدگی اندام از بسیاری خون . (نسخه ای از مهذب الاسماء). برجوشیدگی اندام از بسیاری خون . (نسخه ای از مهذب الاسماء). برترنجیدگی اندام از بسیاری خون . (نسخه ای ...
-
ضبعة
لغتنامه دهخدا
ضبعة. [ ض َ ع َ ] (ع اِ) کفتار ماده (یا ماده ٔ آن نیز ضبع است ). ج ، ضَبع. (منتهی الارب ). ضبعةالعرجاء؛ کفتار ماده ٔ لنگ : و ضلع الضبعة العرجاء یعلق علی رأس صاحب الشقیقة فینفعه . (ابن البیطار). || کفتار پیر. و ضریر انطاکی گوید: ضبعة، معروفة و تسمی ا...
-
حجرالخطاطیف
لغتنامه دهخدا
حجرالخطاطیف . [ ح َ ج َ رُل ْ خ َ ] (ع اِ مرکب ) حجرالخطاف . سنگ پرستوک . حجرالیرقان . داود ضریر انطاکی در تذکرة گوید: یتولد بسراندیب من ارض الهند فی قدرالانملة رخو الی الصفرة و البیاض و یسمی حجر الیرقان . و الخطاطیف یعتری فروخها الیرقان فتصفر فتذهب ...
-
طباق
لغتنامه دهخدا
طباق . [ طُب ْ با ] (ع اِ) درختی است که در کوههای مکه روید. نوشیدن و ضماد آن نافع است مر زهرها را و جهت خارش و گر و تبهای کهنه و مغص و یرقان و سده های جگر شدیدالاسخان است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غافث است و آن گلی باشد لاجوردی و درازشکل و از حوال...