کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جراحت نهادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جراحت رسیده
لغتنامه دهخدا
جراحت رسیده . [ ج ِ ح َ رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) جراحت دیده . زخمی . خسته . مجروح . آنکه زخم یافته : اگر حدیث کنم تندرست را چه خبرکه اندرون جراحت رسیدگان چونست . سعدی .رجوع به جراحت دیده شود.
-
جراحت فزای
لغتنامه دهخدا
جراحت فزای . [ ج ِ ح َ ف َ ] (نف مرکب ) آنکه یا آنچه جراحت افزون کند. افزاینده ٔ زخم و جراحت : برخستگی دل مطلب مرهم قبول نه دل نه مرهمی که جراحت فزای اوست .خاقانی .
-
جستوجو در متن
-
مرهم گذاری
لغتنامه دهخدا
مرهم گذاری . [ م َ هََ گ ُ ] (حامص مرکب ) مرهم گذاشتن . مرهم نهادن . بستن داروهای نرم بر جراحت .
-
مرهم پرست
لغتنامه دهخدا
مرهم پرست . [ م َ هََ پ َ رَ ] (نف مرکب ) دانای به مداوای جراحت و مرهم نهادن بر آن . (ناظم الاطباء).
-
مرهمة
لغتنامه دهخدا
مرهمة. [ م َ هََ م َ ] (ع مص ) مرهم بر جراحت نهادن ، و «م »آن اصلی است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
اسو
لغتنامه دهخدا
اسو. [ اَس ْوْ ] (ع مص ) دوا کردن . دارو کردن ِ جراحت . (زوزنی ). دارو کردن ِ خستگی . دارو بر جراحت کردن . (تاج المصادر). مرهم نهادن . علاج کردن . مداواة کردن . طبابت . || اصلاح کردن میان دو تن یا جماعتی را. نیک کردن میان قومی . (تاج المصادر بیهقی )....
-
لأم
لغتنامه دهخدا
لأم . [ ل َءْم ْ ] (ع مص ) بناکسی بازخواندن کسی را. (منتهی الارب ). ملامت کردن . (زوزنی ). || پر راست ساختن بر تیر. (منتهی الارب ). تیر را پر نهادن . (منتخب اللغات ). || اصلاح کردن . || استوار کردن زخم را. (منتهی الارب ). بهم آوردن جراحت . (منتخب ال...
-
مرهم نهادن
لغتنامه دهخدا
مرهم نهادن . [ م َ هََ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) مرهم گذاردن . بستن داروهای نرم بر جراحت تا به شود : گر ترا باید که مجروح جفا بهتر کنی مرهمی باید نهادن بر سرش نرم از وفا. ناصرخسرو.گر عاقلی چو کردی مجروح پشت دشمن مرهم منه بدو بر هرگز مگرکه زوبین . ناص...
-
دود دادن
لغتنامه دهخدا
دود دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) بر دود نگاه داشتن . روی دود گرفتن تا از رنگ و بوی آن بگیرد. ادخان . تدخین . (یادداشت مؤلف ). در معرض دود گذاشتن چیزی را چنانکه ماهی و جز آن برای خشکانیدن و غیره . (از فرهنگ لغات عامیانه ). || ریختن دارویی بر آتش و عضوی ا...
-
مرهم
لغتنامه دهخدا
مرهم . [ م َ هََ ] (ع اِ) آنچه بر جراحت نهند. معرب است یا مشتق از رِهمة است به معنی باران ضعیف ، بسبب نرمی آن و بدان جهت که مرهم طلای نرم است که بر جراحت مالند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). داروی نرم که برجراحت بندند. (دهار).معرب ملهم یا ملغم...
-
شمشیر زدن
لغتنامه دهخدا
شمشیر زدن . [ ش ِ / ش َ زَ دَ ] (مص مرکب ) تیغ زدن . کنایه از با شمشیر کشتن . جنگ کردن با شمشیر. (یادداشت مؤلف ). با شمشیر بریدن . (ناظم الاطباء). جلع. (دهار). سیف . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). معج .(منتهی الارب ). هک . (تاج المصادر بیهقی )...
-
رخمة
لغتنامه دهخدا
رخمة. [ رَ خ َ م َ ] (ع اِمص ) دوستی و مهربانی و محبت و نرمی . (ناظم الاطباء). || (اِ) واحد رَخَم . کرکس . (ناظم الاطباء). مرغی است مانند کرکس و آن را اَنوق هم گویند. (آنندراج ). موش گیر. (بحر الجواهر). استخوان خوار. استخوان رند. (از کشاف زمخشری ). ک...
-
تیغ زدن
لغتنامه دهخدا
تیغ زدن .[ زَ دَ ] (مص مرکب ) تیغ نهادن در قومی . شمشیر زدن .(یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نبرد کردن با شمشیر. دشمن را با شمشیر و جز آن از پای درآوردن : نامه نویسد بدیع و نظم کند خوب تیغ زند نیک و پهنه بازد و چوگان . فرخی .تیغ بباید زدنش بر جگرهر که زبا...
-
دوا
لغتنامه دهخدا
دوا. [ دَ ] (ع اِ) دواء. دارو. اِساء. ج ، ادویه . آنچه بدان مریض را معالجه کنند. (یادداشت مؤلف ). دارو و هرچه بدان بیماری و ناخوشی را چاره کنند. (ناظم الاطباء). سفاء: سهول ؛ دوایی که شکم راند. (منتهی الارب ) : هرچه خوش است آن خورش جسم تست هرچه نه خو...
-
مجروح
لغتنامه دهخدا
مجروح . [ م َ ] (ع ص ) خسته . (آنندراج ). خسته . زخم دار. زخم کرده شده . افکارشده . (ناظم الاطباء). جریح . مکلوم . افگار. فگار. جراحت برداشته . زخم دیده . زخمی شده . زخمی (به اصطلاح امروز). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : احمد گفت روی ندارد مجروح به جن...