کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جثوة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جثوة
لغتنامه دهخدا
جثوة. [ ج َث ْ وَ ] (ع اِ) جِثوَة. جُثوَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جُثوَة شود.
-
جثوة
لغتنامه دهخدا
جثوة. [ ج ِث ْ وَ ] (ع اِ) جَثوَة. جُثوَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بهمه ٔ معانی رجوع به جُثوةشود. || هیأت نشستن . (یادداشت مؤلف ).
-
جثوة
لغتنامه دهخدا
جثوة. [ ج ُث ْ وَ ] (ع اِ) سنگ توده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پاره های سنگ فراهم آورده . (مهذب الاسماء). توده ٔ سنگ . توده ٔ خاک . (ذیل اقرب الموارد). سنگهای گردکرده . جَثوَة. جِثوَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ...
-
جستوجو در متن
-
جثی
لغتنامه دهخدا
جثی . [ ج ُ ثا ] (ع اِ) ج ِ جثوة. رجوع به جُثوَة شود.- جثی الحرم ؛ سنگ پاره های یکجا فراهم نهاده بر حدود حرم . (منتهی الارب ) (قطر المحیط) (آنندراج ).- || سنگهای گرداگرد حرم که بر آن ذبح کردندی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).|| بت . (آنندراج ). بتها که...
-
خدرک
لغتنامه دهخدا
خدرک . [ خ َ رَ ] (اِ) جِرِقّه . جِریغِّه . ضرام . (یادداشت بخط مؤلف ). سوختگی و افروختگی زغال . (ناظم الاطباء). جَمرَة. ذَکوَ خدرک شعله زن . جَذوَه ؛ خدرک آتش . والب ؛ خدرک آتش که فروبمیرد. صَفیف ؛ چیزی که بر خدرک آتش نهند تا کباب گردد. ضَرَمَه ؛ خ...
-
خدره
لغتنامه دهخدا
خدره . [ خ ُ / خ َ رَ ] (اِ) خرده و ریزه ٔ هر چیز. (از برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). صاحب آنندراج و انجمن آرای ناصری آنرا مقلوب «خرده » آورده اند و صحیح می نماید. (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : نه در آن معده خدره ٔ میده . سنائی .گر چنین خانی...
-
جسد
لغتنامه دهخدا
جسد. [ ج َ س َ ] (ع اِ) تن مردم و جن و ملائکه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تن . (ترجمان القرآن عادل بن علی ) (آنندراج ). تن مردم . (مهذب الاسماء). تن و بعضی گویند که خاص جسم آدمی را گویند. (غیاث اللغات از شرح نصاب ). جسم انسان . (بحر الجواهر). جس...