کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جثل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جثل
لغتنامه دهخدا
جثل . [ ج َ ] (ع ص ، اِ) انبوه و درهم شده از موی و گیاه . (ازمنتهی الارب ) (آنندراج ). موی انبوه . (مهذب الاسماء). || سطبر کوتاه از موی و گیاه . || سطبر سیاه از موی و گیاه . || سطبر کثیف درهم شده از هر چیزی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) .
-
جثل
لغتنامه دهخدا
جثل . [ ج َ ث َ ] (اِخ ) ابن هاعان . محدث است . (منتهی الارب ).
-
جثل
لغتنامه دهخدا
جثل . [ ج َ ث َ ] (ع اِ) مادر. || زوجه . یقال : ثکلته الجثل ؛ یعنی مادر یا زوجه بر او ندبه کند. || اَمة. || (مص ) بردن باد چیزی را. (از منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
جثیل
لغتنامه دهخدا
جثیل . [ ج َ ] (ع اِ) جَثل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جثل شود.
-
جثالة
لغتنامه دهخدا
جثالة. [ ج َ ل َ ] (ع مص ) جثیل گردیدن . || انبوه و درهم شدن . (از منتهی الارب ). رجوع به جثل شود.
-
جثولة
لغتنامه دهخدا
جثولة. [ ج ُ ل َ ] (ع مص ) جثیل گردیدن .(منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به جثل و جثیل شود.
-
جثلة
لغتنامه دهخدا
جثلة. [ ج َ ل َ ] (ع اِ) موی بزرگ سیاه . (منتهی الارب ). || مور. (اقرب الموارد). مور بزرگ . (قاموس از اقرب الموارد). مور سیاه . (مهذب الاسماء). ج ، جَثل . (از منتهی الارب ). || درخت سطبر بسیاربرگ . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || مؤلف صبح الاعشی آرد: ...
-
جفل
لغتنامه دهخدا
جفل . [ ج َ ] (ع مص ) رمیدن و فرار کردن شتران . || گریختن شترمرغ . || شتاب آوردن وگریختن مردم . (اقرب الموارد). || پریشان شدن و ژولیده گردیدن موها. || تیز وزیدن باد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || رنج بردن با قدرت . بلا و سختی را با پافشاری تحم...
-
دنیا
لغتنامه دهخدا
دنیا. [ دُن ْ ] (ع ص ) تأنیث ادنی ، به معنی نزدیکتر. (مهذب الاسماء) (از منتهی الارب ). نزدیکتر. (ترجمان القرآن جرجانی ص 49). مقابل قُصْوی ̍. (یادداشت مؤلف ). السماء الدنیا؛ این آسمان به سبب نزدیکی آن از ساکنان زمین ، و همچنین است سماء الدنیا به اضا...
-
انبوه
لغتنامه دهخدا
انبوه . [ اَم ْ ] (ص ) بسیار، خواه بسیاری مردم و خواه چیزی دیگر. (از برهان قاطع). بسیار و متعدد. (ناظم الاطباء). بسیار. (انجمن آرا). بسیار. متعدد. کثیر. (فرهنگ فارسی معین ) : بر مقدمه ٔ او احنف قیس بود و سپاهی انبوه با او بودند. (تاریخ سیستان ). احمد...