کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جثامة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جثامة
لغتنامه دهخدا
جثامة. [ ] (اِخ ) ابن مساحق بن ربیعبن قیس الکنانی . او را با پیامبر (ص ) صحبتی بوده است . عمر او را برسالت بنزد هرقل فرستاد. ابن منده از طریق عبدالخالق الحمص از یحیی بن ایوب از الکنانی فرستاده ٔ عمر بنزد هرقل که او را جثامةبن مساحق نیز گویند، روایت ک...
-
جثامة
لغتنامه دهخدا
جثامة. [ ](اِخ ) ابن قیس . از شعراء عرب است . از اشعار اوست :انتم اناس عظام لا قلوب لکم لاتعلمون ا جاء الرشد ام غابا.و نیز از اوست :فلایحذرون الشر حتی یصیبهم و لایعرفون الامر الا تدبرا.رجوع به عیون الاخبار ج 1 ص 35 و 36 شود.
-
جثامة
لغتنامه دهخدا
جثامة. [ ج َث ْ ثا م َ ] (اِخ ) ابن قیس . ابن منده از او یاد کرده و از طریق حبیب بن عبید الرحبی از ابی بشر از جثامةبن قیس مرفوعاً حدیثی درباره ٔ روزه نقل کرده است ولی در اسناد روایت مزبور اشخاص مجهولی وجود دارند. وی از اصحاب رسول اکرم (ص ) بوده است ....
-
جثامة
لغتنامه دهخدا
جثامة. [ ج َث ْ ثا م َ ] (ع ص ) بلید و کندخاطر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پلیدی و کندخاطر. (آنندراج ). || مهتر حلیم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || خوابناک که از جانجنبد و سفر نکند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). فلان جثامة لاینهض للم...
-
واژههای مشابه
-
جثامة المزنیة
لغتنامه دهخدا
جثامة المزنیة. [ ج َث ْ ثا م َ تُل ْم ُ نی ی َ ] (اِخ ) صحابیه بوده است . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
جسامت
واژگان مترادف و متضاد
تناوری، تنومندی
-
جسامت
فرهنگ فارسی معین
(جَ مَ) [ ع .جسامة ] (مص ل .) تنومند شدن ، تناور گردیدن .
-
جسامت
لغتنامه دهخدا
جسامت . [ ج َ م َ ] (ع اِمص ) جسامة. بزرگی و کلانی و تناوری و کلفتی . (ناظم الاطباء).
-
جسامت
لغتنامه دهخدا
جسامت . [ ج َ م َ ] (ع مص ) تناور شدن . (از اقرب الموارد). تناور گردیدن و کلان شدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). جَسامَة. رجوع به این کلمه شود: امراءة مبتلة؛ زن جمیله و زن تمام خلقت میانه جسامت . (از منتهی الارب ).
-
جسامة
لغتنامه دهخدا
جسامة. [ ج َ م َ ] (ع مص ) بزرگ جثه شدن . (آنندراج ). تناور گردیدن و کلان شدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). بزرگ و تناور شدن . (از اقرب الموارد). تناور شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). در فارسی جَسامَت به تاء کشیده نوشته میشود.
-
جسامة
لغتنامه دهخدا
جسامة. [ ج ُ م َ ] (ع ص ) تأنیث جُسام ، بمعنی بزرگ تناور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
جسامت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: جسامة] [قدیمی، مجاز] jasāmat تنومندی؛ تناوری؛ کلفتی.