کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جامی پوربها پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جامی پوربها
لغتنامه دهخدا
جامی پوربها. [ ب َ ] (اِخ ) رجوع به پوربهای جامی شود.
-
واژههای مشابه
-
علی جامی
لغتنامه دهخدا
علی جامی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) (حافظ...). رجوع به حافظعلی جامی و الذریعه ٔ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 221 و 753 شود.
-
نظام جامی
لغتنامه دهخدا
نظام جامی . [ ن ِ م ِ ] (اِخ ) احمد، ملقب به نظام الدولة والدین . رجوع به نظام الدین جامی و نیز رجوع به مجمعالفصحا چ مصفا ج 3 ص 1409 شود.
-
جامی خراسانی
لغتنامه دهخدا
جامی خراسانی . [ ی ِ خ ُ ] (اِخ ) همان احمد جام ، یا پیر جام یا جامی ژنده پیل است . رجوع به احمدبن ابی الحسن بن محمد شود.
-
جامی مصری
لغتنامه دهخدا
جامی مصری . [ ی ِ م ِ ] (اِخ ) او راست : ترجمه ٔ روضةالشهداء موسوم به سعادت نامه و اصل کتاب به فارسی است . مترجم در ترجمه ٔ خود از اصل کتاب پیروی کرده و در ضمن حکایات آیات و احادیث و عبارات را بسجع آورده وآنرا در ده باب ترتیب داده است . (کشف الظنون چ...
-
ده جامی
لغتنامه دهخدا
ده جامی . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیوبیخ بخش کرند شهرستان شاه آباد. واقع در 14هزارگزی شمال کرند. سکنه ٔ آن 200 تن . آب آن از چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
عمادالدین جامی
لغتنامه دهخدا
عمادالدین جامی . [ ع ِ دُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) عبدالرحمان بن احمدبن محمد دشتی اسپهانی ، متخلص به جامی . شاعر و ادیب مشهور قرن نهم هَ . ق . لقب اصلی او عمادالدین و لقب مشهورش نورالدین است . رجوع به جامی (نورالدین عبدالرحمان بن احمدبن ...) شود.
-
ناصرالدین جامی
لغتنامه دهخدا
ناصرالدین جامی . [ ص ِ رُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) (خواجه ...) عبدالعزیز جامی ، از علمای ولایت جام است و به سال 920 هَ . ق . درگذشته . مؤلف حبیب السیر در ذکر معاریف دوران سلطنت سلطان حسین میرزا بایغرا [ ج 4 ص 339 ] آرد: «خواجه ناصرالدین عبدالعزیز جامی به ص...
-
حافظ جامی
لغتنامه دهخدا
حافظ جامی . [ ف ِ ظِ ] (اِخ ) رجوع به حافظ علی جامی شود.
-
نظام الدین جامی
لغتنامه دهخدا
نظام الدین جامی . [ ن ِ مُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) ابوالمعالی . از دبیران و شاعران اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم است ، عوفی آرد: «در آن وقت که داعی در نیشابور بود او در مدرسه ٔ اینانج تعلم می کرد و به جمال فضل آراسته بود بعد از آن به حضرت خوارزم رفت و شنی...
-
جامی ژنده پیل
لغتنامه دهخدا
جامی ژنده پیل . [ ژَ دَ ] (اِخ ) همان احمد جام یا جامی خراسانی است . رجوع به احمدبن ابی الحسن بن محمد... شود.
-
جستوجو در متن
-
زمخک
لغتنامه دهخدا
زمخک . [ زَ م ُ / زُ م ُ ] (ص ، اِ) طعم عفص .(برهان ) (از جهانگیری ). طعمی باشد که آنرا زمخت نیزگویند. پوربهای جامی راست ... (جهانگیری ). || گره سخت . || مرد بخیل و ناکس باشد. (برهان ) (از جهانگیری ). زمخت . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بخیل و ممسک و ن...
-
کما
لغتنامه دهخدا
کما. [ ک ُ ] (اِ) گیاهی باشد به غایت بدبو و گنده و متعفن و آن را کمای نیز گفته اند. (برهان ). گیاهی باشد به غایت بدبو و گنده و متعفن . (آنندراج ). گیاهی بسیار بدبوی که کمای نیز گویند. (ناظم الاطباء). گیاهی است بدبو که گل گنده گویند و به تازی کماة خوا...