کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثهل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثهل
لغتنامه دهخدا
ثهل . [ ث َ هََ ] (ع مص )گسترده شدن چیزی بر روی زمین . منبسط شدن بر زمین .
-
واژههای همآوا
-
سهل
فرهنگ نامها
(تلفظ: sahl) (عربی) مرد نرم خوی ، مرد نیک خوی ؛ (در اعلام) نام پسر شاهپور .
-
سهل
واژگان مترادف و متضاد
۱. آسان، ساده، میسر ≠ بغرنج، دشوار، صعب، غامض، مشکل ۲. نرم، روان ۳. هموار ۴. کوچک، ناچیز، کماهمیت ۵. اندک، کم
-
سهل
فرهنگ واژههای سره
آسان
-
سحل
لغتنامه دهخدا
سحل . [ س َ ] (ع اِ) جامه ٔ از ریسمان یک تاه بافته ، ضد مبرم که دو تاه بافته باشد. (منتهی الارب ). جامه ای که (تار) آن محکم رشته نشده باشد. (اقرب الموارد). || رسن یک تاب داده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جامه ٔ سپید یا از پنبه . (منتهی الار...
-
سحل
لغتنامه دهخدا
سحل . [ س َ ] (ع مص ) یک تاه بافتن . (منتهی الارب ). یک توه تافتن . (تاج المصادر بیهقی ). یک توه تافتن رسن . (المصادرزوزنی ) (از اقرب الموارد). || یک تاب دادن رسن را. (از اقرب الموارد). || پوست بازکردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج )...
-
سحل
لغتنامه دهخدا
سحل . [ س ُ ح ُ ] (ع اِ) رجوع به سَحْل شود.
-
صهل
لغتنامه دهخدا
صهل . [ ص َ ] (ع اِمص ) تیزی آواز و سختی آن با گرفتگی گلو. || گلوگرفتگی . (منتهی الارب ).
-
صهل
لغتنامه دهخدا
صهل . [ ص َ هََ ] (ع اِمص ) تیزی آواز با گرفتگی گلو. || (اِ) آواز سخت . (منتهی الارب ).
-
صحل
لغتنامه دهخدا
صحل . [ ص َ ] (ع اِمص ) گلوگرفتگی یا سختگی سینه . شکستگی آواز. نارسائی آواز. (منتهی الارب ).
-
صحل
لغتنامه دهخدا
صحل . [ ص َ ح َ ] (ع مص ) گلوگرفته شدن آواز کسی یا گران و گرفته و درشت گردیدن یا شکسته شدن یا گرفتگی . (از منتهی الارب ). گران آواز شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ).
-
صحل
لغتنامه دهخدا
صحل . [ ص َ ح ِ ] (ع ص ) مرد گلوگرفته آواز. (منتهی الارب ). گران آواز. (مهذب الاسماء).
-
سهل
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ ع . ] (ص .) 1 - آسان . 2 - نرم ، زمین ِ نرم . ؛ ~العبور راهی که به آسانی از آن بتوان گذشت ، آسان رو (فره ). ؛ ~العلاج مرضی که به آسانی بتوان آن را مداوا کرد، آسان چاره (فره ). ؛ ~الوصول آن چه که به آسانی به دست آید، آسان رس ، آسان یاب (فر...
-
صهل
فرهنگ فارسی معین
(صَ هْ) [ ع . ] (ص .) 1 - تیزی و حدّت آواز و سختی آن . 2 - گرفتگی صدا.