کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثتم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثتم
لغتنامه دهخدا
ثتم . [ ث َ ] (ع مص ) انداختن زن بچه ٔ شکم خود را. || تباه کردن . || ثتم زن خرز خویش را؛ تباه کردن او مهره های خود را: ثتمت المراةُ خرزها؛ یعنی فاسد کرد زن مهره های خود را.
-
واژههای همآوا
-
ستم
واژگان مترادف و متضاد
آزار، اجحاف، ایذا، بغی، بیداد، بیدادگری، تطاول، تعدی، جبر، جفا، جور، حیف، ظلم، مظلمه ≠ مهر
-
ستم
لغتنامه دهخدا
ستم . [ س ِ ت َ ] (اِ) رجوع کنید به استم . پهلوی ستهم ، از ایرانی باستان ستخمه ، قیاس کنید با اوستا ستخره (قوی )، و هم در پهلوی ستهمک ، ستهمکیه و ستخمک و ستخمکیه (جبری ، جور)، نیز اوستا ستخمه ، قیاس کنید با ستخره . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). تعدی ...
-
صتم
لغتنامه دهخدا
صتم . [ ص َ ] (ع ص ) سخت . (مهذب الاسماء). درشت سخت . یقال : رجل ٌ صتم وعبد صتم و جمل صتم و حجر صتم و غیر ذلک . ج ، صُتم . (منتهی الارب ). || کمال چیزی و تمامی آن . یقال : الف ٌ صتم ، بالتسکین ؛ او هو الاکثر یعنی هزار تام .و اموال صتم ، بالضم ؛ ای کا...
-
ستم
فرهنگ فارسی معین
(س تَ) [ په . ] (اِ.) ظلم .
-
سطم
لغتنامه دهخدا
سطم . [ س َ ] (ع مص ) بند و مسدود کردن در را. || (اِ) تیزی تیغ. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
سطم
لغتنامه دهخدا
سطم . [ س ُ طُ ] (ع اِ) اصول و بن ها. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
-
صطم
لغتنامه دهخدا
صطم . [ ] (ع مص ) بستن چنانکه پنجره را. (دزی ج 1 ص 832). || آب فولاد دادن . سطم . || صطم الفلاح السکة؛ علق علی رأسها الفولاذ لتطول و تقوی علی شق الارض . (محیط المحیط) (دزی ج 1 ص 832).
-
ستم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: stahm] ‹استم› setam ظلم؛ جور؛ آزار.〈 ستم دیدن: (مصدر لازم) = 〈 ستم کشیدن〈 ستم کردن: (مصدر لازم) جوروجفا کردن؛ ظلم کردن.〈 ستم کشیدن: (مصدر لازم) تحمل ظلم و ستم کردن.
-
ستم
لهجه و گویش بختیاری
setam زحمت، کار.
-
ستم
لهجه و گویش تهرانی
ظالم .اکبر خیلی ستمه