کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تَلماسۀ متحرک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تل
واژگان مترادف و متضاد
۱. پشته، تپه، رش، نجد ≠ هامون ۲. انبار، خرمن ۳. توده، انباشتگی ۴. امرد، مزلف
-
تل
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ.) پسر امرد مزلف و مضخم ، تگل .
-
تل
فرهنگ فارسی معین
(تَ لّ) [ ع . ] (اِ.) پشته ، تپة بلند. ج . تلال .
-
تل
لغتنامه دهخدا
تل . [ ] (اِخ ) در دوم تواریخ ایام 27:3 عوفل نامیده شده است و در میان وادی پنیرفروشان و وادی قدرون واقع است و بواسطه ٔ محل طبیعی آن و برجی که در آنجا میباشدبغایت محکم و دیواری در میان آن و کوه صهیون برپاست . دوم تواریخ 33:14. وارن انگلیسی دیوارهای بز...
-
تل
لغتنامه دهخدا
تل . [ ؟ ] (اِ) اسم هندی سم است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به سم شود.
-
تل
لغتنامه دهخدا
تل . [ ت َ ] (اِ) کوه پست و پشته ٔ بلند را گویند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). کوه پست و پشته ٔ بلند مقابل هامون که زمین صاف است . (انجمن آرا). زمین بلند. (شرفنامه ٔ منیری ) (غیاث اللغات ). پشته . (غیاث اللغات ). پشته ٔ ریگ و جز آن . (آنندراج ). پشته ...
-
تل
لغتنامه دهخدا
تل . [ ت َ ] (اِخ ) تال . رجوع به تال شود.
-
تل
لغتنامه دهخدا
تل . [ ت َل ل ] (ع اِ) توده ٔ خاک و توده ٔ ریگ و پشته . ج ، تِلال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قطعه زمینی که از اطراف خود کمی بلندتر باشد جمع آن تلال و تُلول و واحد آن تَلﱡة. (از اقرب الموارد). بهمین معنی در فارسی به تخفیف لام تَل آمده . رجوع به ...
-
تل
لغتنامه دهخدا
تل . [ ت َل ل ] (ع مص ) بر روی افکندن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بر زمین زدن کسی را یا برگردن و روی افکندن او را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || فروخوابانیدن ناقه را. || متهم کردن کسی را به امر زشت...
-
تل
لغتنامه دهخدا
تل . [ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ویسیان که در بخش ویسیان شهرستان خرم آباد واقع است و 350 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
تل
لغتنامه دهخدا
تل . [ ت ِ ] (ترکی ، اِ) زبان را گویند. (آنندراج ). در آذربایجان دِل گویند.
-
تل
لغتنامه دهخدا
تل . [ ت ُ ] (اِ) کیسه ای که خیاط سوزن و انگشتانه و نخ در آن نهد. (ناظم الاطباء).
-
تل
لغتنامه دهخدا
تل . [ ت ُ ] (اِ) نام درختی است که در پل سفید به کُرکُو دهند و این درخت در جنگلهای آلاداغ و بجنورد و جنگلهای کرانه ٔ دریای مازندران و همچنین در ارسباران یافت شود. رجوع به جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 208 شود.
-
تل
دیکشنری عربی به فارسی
تپه , پشته , تل , توده , توده کردن , انباشتن , برامدگي , خرپشته , ماهور , با خاک ريز محصور کردن , خاک ريزساختن
-
تل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: تِلال و تُلُول و اَتلال] (زمینشناسی) tal[l] تودۀ بزرگ خاک یا شن؛ تپه؛ پشته.