کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توسل جستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
توسل جستن
مترادف و متضاد
متوسلشدن، دست به دامان شدن، تشبث کردن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
توسل جستن
واژگان مترادف و متضاد
متوسلشدن، دست به دامان شدن، تشبث کردن
-
توسل جستن
لغتنامه دهخدا
توسل جستن . [ ت َ وَس ْ س ُ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) نزدیکی جستن به چیزی یا به کسی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
واژههای مشابه
-
توسل ساختن
لغتنامه دهخدا
توسل ساختن . [ ت َ وَس ْ س ُ ت َ ] (مص مرکب )وسیله ساختن : به شفاعت او به حضرت سلطان توسل ساخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 343).
-
توسل بمدارک واسناد
دیکشنری فارسی به عربی
وثائق
-
توسّل به نیروهاى مسلّح
دیکشنری فارسی به عربی
استخدام القوّات المسلّحة
-
توکل و توسل
فرهنگ گنجواژه
پناه بردن به خداوند و معصومین و اولیاء.
-
با به كارگیرى (توسّل به) زور
دیکشنری فارسی به عربی
باستخدام القوّة
-
با استفاده از (توسّل به) زور و خشونت
دیکشنری فارسی به عربی
باستخدام القوّة
-
جستوجو در متن
-
متمسک شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. متوسلشدن، توسل جستن ۲. دستاویز جستن، متشبثشدن، وسیله قرار دادن
-
جادوجنبل کردن
لغتنامه دهخدا
جادوجنبل کردن . [ جَم ْ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سحر کردن . به سحرو جادو توسل جستن . افسون کردن . رجوع به جادو شود.
-
چنگ زدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. چسبیدن، گرفتن، محکم گرفتن ۲. دستدرازی کردن، چنگ انداختن، چنگ یازیدن ۳. تجاوز کردن، تعرض کردن ۴. متوسل شدن، متشبث شدن، توسل جستن ۵. چنگ نواختن
-
تذرع
لغتنامه دهخدا
تذرع . [ ت َ ذَرْ رُ ] (ع مص ) پرگفتن و زیاده کردن کلام . || پاره پاره شدن چیزی بر قدر ذراع در طول . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد). || تا ذراع درآمدن شتران در آبشخور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الم...
-
چنگ درزدن
لغتنامه دهخدا
چنگ درزدن . [ چ َ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) پنجه درافکندن به . درآویختن به چیزی . دست بردن بچیزی . امساک . امتساک . استمساک . تمسیک . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). تمسک . (منتهی الارب ) (زوزنی ) (تاج المصادر) (دهار). تعلق . (تاج المصادر) (دهار). |...