تذرع . [ ت َ ذَرْ رُ ] (ع مص ) پرگفتن و زیاده کردن کلام . || پاره پاره شدن چیزی بر قدر ذراع در طول . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد). || تا ذراع درآمدن شتران در آبشخور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). || اندازه کردن چیزی را به رش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اندازه کردن چیزی را به ذراع . (المنجد) (اقرب الموارد). || توسل گرفتن وذریعت ساختن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). توسل جستن به وسیله . (اقرب الموارد) (المنجد). || شکافتن زن برگ درخت خرما را تا از آن بوریا بافد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.