کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
توج
/tuj/
معنی
= بِه۱
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
توج
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) بهی ، به ، آبی .
-
توج
لغتنامه دهخدا
توج . (اِ) بهی را گویند و آنرا بِه ْ نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). میوه ایست که آنرا بِه ْ و بهی گویند. (برهان ). میوه ٔ بهی . (فرهنگ رشیدی ). میوه ٔ به که آنرا بهی نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). در لاهیجان بِه ْ را گویند و در رامیان آنراشغال به ...
-
توج
لغتنامه دهخدا
توج . [ ت َ ] (ع مص ) فرورفتن انگشت در چیزی آماسیده و تر، یقال : تاجت اصبعی فیه .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || افسر پوشیدن . (از اقرب الموارد). رجوع به تاج و تتویج شود.
-
توج
لغتنامه دهخدا
توج . [ ت َوْ وَ ] (اِخ ) لغتی است در تَوَّز که شهریست به فارس . (منتهی الارب ). نام شهریست در فارس میانه ٔ بلوک کازرون و شولستان ممسنی و بلوک خشت ، و در کتابهای لغت و تایخ نوشته است تَوَّج به فتح و تشدید واو وفتحه ، شهری است در فارس نزدیک کازرون ، چ...
-
توج
لغتنامه دهخدا
توج . [ ت َوْ وَ ] (ع اِ) بیشه ٔ شیرناک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
توج
دیکشنری عربی به فارسی
برتخت سلطنت نشاندن , بلندکردن , بالا بردن
-
توج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] tuj = بِه۱
-
واژههای مشابه
-
توج تتويجا
دیکشنری عربی به فارسی
تاج گذاري کرد
-
واژههای همآوا
-
طوج
لغتنامه دهخدا
طوج . [ ] (اِخ ) لغتی در تور. حمزه ٔ اصفهانی یکی از فرزندان فریدون را که در کتب ماتور مینویسند طوج آورده است : و قسم فریدون مملکته بین ثلثة اولاده و هم سلم و طوج و ایرج . (سنی ملوک الارض حمزه ٔ اصفهانی ).
-
جستوجو در متن
-
برتخت سلطنت نشاندن
دیکشنری فارسی به عربی
توج
-
تاج گذاری کرد
دیکشنری فارسی به عربی
توج تتويجا
-
بلندکردن
دیکشنری فارسی به عربی
توج , حسن , عظم , مجد