کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توبه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تَّوْبَةُ
فرهنگ واژگان قرآن
توبه - بازگشت
-
تل توبة
لغتنامه دهخدا
تل توبة. [ ت َل ْ ل ُ ت َ ب َ ] (اِخ ) موضعی است مقابل موصل در شرق دجله متصل به نینوی ... گویند آن را تل توبه خوانند از آنرو که چون بر قوم یونس عذاب رسید در این تل فراهم آمدند و توبه آشکار کردند و خداعذاب از آنان برداشت . بر آن هیکلی بود بتان را، پس ...
-
ام توبه
لغتنامه دهخدا
ام توبه . [ اُ م م ِ ب َ ] (ع اِ مرکب ) مورچه . (از المرصع).
-
توبه ٔ نصوح
لغتنامه دهخدا
توبه ٔ نصوح . [ ت َ / تُو ب َ / ب ِ ی ِ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از توبه ٔ خالص است . (انجمن آرا). استوار کردن عزم است بر اینکه دیگر چنان کاری نکند. ابن عباس گفته است توبه ٔ نصوح پشیمانی به دل و آمرزش خواستن به زبان است و بازایستادن به تن ...
-
توبه دادن
لغتنامه دهخدا
توبه دادن . [ ت َ / تُو ب َ / ب ِ دَ ] (مص مرکب ) امر فرمودن کسی را به بازگشتن از گناه و بتینه دادن . (ناظم الاطباء) : پارسا از لب ساغر به دهان آب آرددیگران را ز می و نقل چرا توبه دهد؟ کمال اسماعیل (از آنندراج ).آنچه مقصود ز شعر است ، چو در گیتی نیست...
-
توبه شکستن
لغتنامه دهخدا
توبه شکستن . [ ت َ / تُو ب َ / ب ِ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) برگشتن به گناه و مرتکب شدن هر گناهی که سابقاً مرتکب شده بود و شکستن عهد و میثاق . (ناظم الاطباء) : عنان عمر شد از کف رکاب می بکف آرکه دل به توبه شکستن بهانه بازآورد. خاقانی .کسان که در رمضان...
-
توبه کردن
لغتنامه دهخدا
توبه کردن . [ ت َ / تُو ب َ / ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب )پشیمان شدن و بازگشت از گناه . (ناظم الاطباء). هود. تهود. تحرج . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : از چه توبه نکند خواجه که هر جا که بودقدحی می بنخورده کندی زود هراش . شهید بلخی (از یادداشت بخطمرحوم دهخدا...
-
توبه دار
لغتنامه دهخدا
توبه دار. [ ت َ/ تُو ب َ / ب ِ ] (نف مرکب ) توبه کار. تائب و نادم و پشیمان . (ناظم الاطباء).
-
توبه ده
لغتنامه دهخدا
توبه ده . [ ت َ / تُو ب َ / ب ِ دِه ْ ] (نف مرکب ) توبه دهنده . آنکه گناهکار را از تکرار گناه بازدارد : الفت ده هجران و وصال است صبوری مخموری می توبه ده و توبه شکن شد.نظیری (از آنندراج ).
-
توبه سوز
لغتنامه دهخدا
توبه سوز. [ ت َ / تُو ب َ / ب ِ ] (نف مرکب )توبه سوزاننده . توبه شکن . باطل کننده ٔ توبه و عهد و میثاق . توبه را شکند و به گناه بازگرداند : بیا ساقی آن آتش توبه سوزبه آتشگه مغز من برفروز. نظامی .رجوع به توبه و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
توبه شکسته
لغتنامه دهخدا
توبه شکسته . [ ت َ /تُو ب َ / ب ِ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) بازگشته به گناه . سر باززده از توبه و عهد و میثاق . کسی که توبه ٔ خود را با گناه تازه باطل کرده باشد : عاشقی توبه شکسته همچو من از طواف خمستان آمد برون . خاقانی .رجوع به توبه شکستن و ...
-
توبه شکن
لغتنامه دهخدا
توبه شکن . [ ت َ / تُو ب َ / ب ِ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) آنکه می شکند عهد و میثاق خود را در توبه کردن . (ناظم الاطباء). آنکه خود توبه ٔ خود شکند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || که سبب شکستن توبه است . توبه شکننده دیگران را. (یادداشت ایضاً) : آمد آن نوبها...
-
توبه فرما
لغتنامه دهخدا
توبه فرما. [ ت َ / تُو ب َ / ب ِ ف َ ] (نف مرکب ) آنکه مردم را به سوی خدا و بازگشت از گناه امر کند. آنکه نهی از منکر و امر به معروف کند. آنکه گناهکاران را از ادامه ٔ اعمال خلاف بازدارد. مجازاً، حاکم شرع : مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس توبه فرمایان...
-
توبه فریب
لغتنامه دهخدا
توبه فریب . [ ت َ / تُو ب َ / ب ِ ف ِ / ف َ ] (نف مرکب ) آنکه توبه کرده را فریب دهد و او را به شکستن توبه ترغیب نماید. فریب دهنده ٔ تائب . تشویق کننده ٔ توبه کرده در ارتکاب گناه تازه : مست نوازی چوگل بوستان توبه فریبی چو مل دوستان . نظامی .رجوع به تو...
-
توبه کار
لغتنامه دهخدا
توبه کار. [ ت َ / تُو ب َ / ب ِ ] (ص مرکب ) توبه کننده . تائب . توبه دار.نادم و پشیمان از گناه . (ناظم الاطباء) : آتشم در جان گرفت از عود خلوت سوختن توبه کارم توبه کار از عشق پنهان باختن . سعدی .من که عیب توبه کاران کرده باشم بارهاتوبه از می وقت گل ،...