کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
توازنبخشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
balancing 1
توازنبخشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] اقدام یک دولت موردتهدید برای ائتلاف با دیگر دولتهای موردتهدید درجهت ایجاد موازنه در برابر دولت تهدیدکننده و مقابله با آن متـ . توازنبخشی سخت hard balancing
-
واژههای مشابه
-
توازن
واژگان مترادف و متضاد
۱. برابری، تعادل ۲. قرینه، موازنه ۳. همسنگی، هموزنی ۴. تناسب، موزونی
-
balance 2
توازن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] درجۀ تطبیق الکتریکی میان دو طرف هر زوجسیم بافه یا میان مدار دوسیمه و شبکۀ تطبیقدهی در مجموعۀ پایاندهی چهارسیمه
-
توازن
فرهنگ فارسی معین
(تَ زُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) هم وزن شدن ، هم سنگ گردیدن . 2 - (اِمص .) هم - وزنی ، هم سنگی . ج . توازنات .
-
توازن
لغتنامه دهخدا
توازن . [ ت َ زُ ] (ع مص ) به همسنگ آمدن . (زوزنی ). هم سنگ شدن . (دهار). برابر و هم سنگ شدن دو چیز. (آنندراج ). هموزن شدن و همدیگر سنجیده گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هم سنگی . معادله . سنجیدن . سنجش . بهم سنجیدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا...
-
توازن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tavāzon هموزن شدن؛ همسنگ شدن؛ با هم برابر گشتن در وزن.
-
توازن
دیکشنری فارسی به عربی
اتزان , انسجام , ميزان
-
توازن
واژهنامه آزاد
هم آهنگ شدن، هم آهنگی.
-
توازن
واژهنامه آزاد
هم بستگی و هماهنگی (برای غیر انسان)
-
hard balancing
توازنبخشی سخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] ← توازنبخشی
-
soft balancing
توازنبخشی نرم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] توازنبخشی با بهرهگیری از مجموعهای از روشهای غیرنظامی ازجمله توسل به نهادهای بینالمللی و اهرمهای اقتصادی و اقدامهای دیپلماتی
-
بخشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] baxši روحانی بودایی.
-
بخشی
لغتنامه دهخدا
بخشی . [ ب َ ] (اِ) (اصطلاح حساب ) مقسوم . (از واژه های فرهنگستان ).
-
بخشی
لغتنامه دهخدا
بخشی . [ ب َ ] (ص ، اِ) (مغولی بخشی ، بگسی از چینی جدید پسی پشیه ، چینی میانه پاک دزی بمعنی مرد دارای اطلاعات وسیع). (از فرهنگ فارسی معین ). محرر و منشی . || جراح . || نایب حاکم . || ناظر. (ناظم الاطباء). || روحانی ،روحانی بودایی . ج ، بخشیان . (فرهن...