کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تهی روی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تهی کیسه
لغتنامه دهخدا
تهی کیسه . [ ت َ / ت ِ / ت ُ س َ / س ِ ] (ص مرکب ) بی پول . فقیر. آنکه در کیسه چیزی از نقدینه ندارد : از ساغر سپهر تهی کیسه می مخوروز سفره ٔ جهان سیه کاسه نان مخواه . خاقانی .کیسه برانند درین رهگذرهر که تهی کیسه تر آسوده تر. نظامی .تهی کیسه را از گره...
-
تهی مایه
لغتنامه دهخدا
تهی مایه . [ ت َ / ت ِ / ت ُ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) بی مایه . فقیر. بی چیز. محروم : ترنم سرای تهی مایگان پیام آور دیگ همسایگان .نظامی .رجوع به تهی و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تهی مغز
لغتنامه دهخدا
تهی مغز. [ ت َ / ت ِ / ت ُ م َ ] (ص مرکب ) کم خرد. بی خرد. نادان . احمق . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بی مغز و نادان و بی هوش . (ناظم الاطباء). کنایه از احمق و بی خرد. (آنندراج ) : بدو گفت موبد کانوشه بدی تهی مغز را فر و توشه بدی . فردوسی .تاجم سر پرم...
-
تهی میان
لغتنامه دهخدا
تهی میان . [ ت َ / ت ِ/ ت ُ ] (ص مرکب ) خالی و میان تهی . (آنندراج ). مجوف ومیان خالی . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
تهی میانی
لغتنامه دهخدا
تهی میانی . [ ت َ / ت ِ / ت ُ ] (حامص مرکب ) بی مغزی . کم ظرفی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : پس از این همه مناقب ، خجلم خجل پشیمان که ثنای خویش گفتن بود از تهی میانی . نظامی (یادداشت ایضاً).آن باد که این دهل زبانی باشدتهی و تهی میانی . نظامی .رجوع به...
-
تهی نام
لغتنامه دهخدا
تهی نام . [ ت َ / ت ِ / ت ُ ] (ص مرکب ) بی نام و آنکه جز نام چیزی از وی در میان نباشد. (ناظم الاطباء) : که شاه جهان چون جهان رام کردستم را از عالم تهی نام کرد. نظامی .رجوع به تهی و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
دست تهی
لغتنامه دهخدا
دست تهی . [ دَ ت ِ ت ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دست خالی . تهی دست . و رجوع به دست خالی در ردیف خود شود.
-
روده ٔ تهی
لغتنامه دهخدا
روده ٔ تهی . [ دَ / دِ ی ِ ت ُ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) [ معاء ] صائم .(لغات فرهنگستان ). رجوع به روده و معاء صائم شود.
-
میان تهی
لغتنامه دهخدا
میان تهی . [ ت ُ ] (ص مرکب ) کاواک و میان خالی . (ناظم الاطباء). مجوف .مُسَحَّر. (منتهی الارب ). کاواک . اجوف . مجوف . میان خالی . پوک . پوچ . بی مغز. کرو. میان کاواک . (یادداشت مؤلف ). متخلخل : سبب آماسیدن وی آن است که او (ملازه ) متخلخل و میان تهی...
-
نام تهی
لغتنامه دهخدا
نام تهی . [ م ِ ت ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اسم بی مسمی . اسم خشک و خالی . نام فقط. نام تنها. || که وجود اسمی و ذهنی دارد : خرسند مشو به اسم بی معنی نام تهی است زی خرد عنقا.ناصرخسرو.
-
میان تهی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) miyāntohi آنچه داخلش خالی باشد و چیزی در آن نباشد.
-
تهی دست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] tohidast تنگدست؛ فقیر؛ بیچیز؛ بیپول.
-
تهی دستی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] tohidasti تنگدستی؛ ناداری؛ بیپولی.
-
یک تهی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] yektahi ۱. یکلا؛ یکلایی.۲. ویژگی جامۀ یکلا و نازک.
-
تهی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اخل , استنفذ , انزع احشاء , سرية , عادم