کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنگه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تنگه
/tange/
معنی
شعبهای از دریا بین دو خشکی که دو دریا را به هم مربوط میسازد؛ بغاز؛ باب.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. باریکه، بغاز
۲. باب، دربند
۳. تنگ، دروا، دره
دیکشنری
channel, defile, narrows, sound, strait, strip
-
جستوجوی دقیق
-
تنگه
واژگان مترادف و متضاد
۱. باریکه، بغاز ۲. باب، دربند ۳. تنگ، دروا، دره
-
تنگه
فرهنگ فارسی معین
(تَ یا تِ گَ) (اِ.) 1 - مقداری از زر و سیم . 2 - قطعه ای کوچک از طلا و نقره .
-
تنگه
فرهنگ فارسی معین
(تَ گِ) (اِمر.) شاخه ای از دریا واقع بین دو خشکی که دو دریا را به هم می پیوندد.
-
تنگه
لغتنامه دهخدا
تنگه . [ ت َ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان لاویج است که در بخش نور شهرستان آمل واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
تنگه
لغتنامه دهخدا
تنگه . [ ت َ گ َ ] (اِخ ) نام شهری است در کنار دریا و در تواریخ آمده که گرشاسب حاکم آنجا را کشته و از خود حکمرانی در آنجا گذاشته ، و معرب آن طنجه است و آن بلادی از مغرب است . (آنندراج ). نام بندری است به مراکش به ساحل جبل الطارق که عرب آن را طنجه گوی...
-
تنگه
لغتنامه دهخدا
تنگه . [ ت َ گ َ / گ ِ ] (اِ) شاخه ای از دریا که بین دو خشکی واقع است و دو دریا را بهم ارتباط می دهد. باب : تنگه ٔ جبل طارق که بحر روم را به اقیانوس اطلس پیوندد. (فرهنگ فارسی معین ). بغاز: تنگه ٔ بسفر. تنگه ٔ داردانل . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || گ...
-
تنگه
لغتنامه دهخدا
تنگه . [ ت َ گ َ /گ ِ ] (اِ) مقداری از زر و پول به اصطلاح هر جایی . (برهان ). زر و سیم و مس مسکوک و رایج و پول نقد. تنکه .(ناظم الاطباء). نوعی از نقدینه ٔ رایج هندوستان و آن دو فلوس باشد و در برهان ... و صاحب تاریخ فرشته در ذکر سلطان علاءالدین خلبجی ...
-
تنگه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (جغرافیا) tange شعبهای از دریا بین دو خشکی که دو دریا را به هم مربوط میسازد؛ بغاز؛ باب.
-
تنگه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] ta(e)nge مقداری از زروسیم؛ قطعۀ کوچک طلا یا نقره.
-
تنگه
دیکشنری فارسی به عربی
رغبة , عنق الزجاجة , مضيق , معي , وادي
-
واژههای مشابه
-
contraction 3
تنگه 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] مجرایی با سطح مقطع کوچکشونده در راستای جریان
-
strait
تنگه 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جغرافیا، زمینشناسی] آبراهۀ باریکی که دو تودۀ بزرگ آب را به هم متصل میکند
-
تنگه ٔ بغرا
لغتنامه دهخدا
تنگه ٔ بغرا. [ ت َ گ َ / گ ِ ی ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از برگ بغرا است . (از برهان ) (آنندراج ). رشته ای که بدان آش بغرا می سازند. (ناظم الاطباء) : قلیه صراف است و روغن مشتری در میانْشان تنگه ٔ بغرا خوش است . بسحاق اطعمه .رجوع به تنگه ...
-
تنگه بالا
لغتنامه دهخدا
تنگه بالا. [ ت َ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ماروسک است که در بخش سرولایت شهرستان نیشابور واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).