کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنگری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تنگری
معنی
(تَ گَ) [ تُر ] (اِ.) خدا.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تنگری
فرهنگ فارسی معین
(تَ گَ) [ تُر ] (اِ.) خدا.
-
تنگری
لغتنامه دهخدا
تنگری . [ ت َ گ َ ] (اِخ ) خدای تعالی و تقدس . (آنندراج ). در زبان ترکی نام حق تعالی است ، از لغات ترکی و برهان و مدار. (غیاث اللغات ). نام خدای تعالی به زبان مغولی . نام خدای تعالی نزدترکان دور، و ترکان نزدیک تانری و تاری گویند. (یادداشت بخط مرحوم د...
-
واژههای مشابه
-
نائب تنگری
لغتنامه دهخدا
نائب تنگری . [ ءِ ب ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) یعنی قائم مقام خدا، چه نائب در عربی قائم مقام باشد و تنگری در ترکی خدا را گویند. و آن کنایه است از خلیفه و پادشاه . (برهان قاطع). تنگری بفتح تا وسکون نون و کاف فارسی ، ترکی قدیم : خدا : ترک توئی ز ه...
-
نایب تنگری
لغتنامه دهخدا
نایب تنگری . [ ی ِ ب ِ ت َ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قائم مقام خدا، چه نایب در عربی قائم مقام و تنگری در ترکی خدا را گویند و آن کنایه است از خلیفه و پادشاه . (برهان قاطع) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
-
بت تنگری
لغتنامه دهخدا
بت تنگری . [ ] (اِخ ) لقب یکی از کهنه ٔ مغول است و مراد و مرشد چنگیزخان : و در این وقت (ابتدای دولت چنگیز) شخصی بیرون آمد هم از جمله ٔ مغولان معتبر، شنیده ام که در سرمای سخت که در آن حدود باشدبرهنه چند روز به بیابان و کوه رفتی و بازآمدی ، گفتی خدا با...
-
خان تنگری
لغتنامه دهخدا
خان تنگری . [ ت َ ] (اِخ ) نام سلسله جبالی بوده است در ترکستان که شهر معروف کوجا در شمال نهرتاریم در مشرق این جبال بنا شده بود. در نیمه ٔ قرن دوم هجری قمری جماعتی از قوم اویغور که از قبایل تاتار بودند از حوضه ٔ نهر ارقون منشعب از شط آمور گذشتند و بحد...
-
جستوجو در متن
-
تاری
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ تر. قس . تنگری ] (اِ.) خدا.
-
تاری
لغتنامه دهخدا
تاری . (اِخ ) خدا. (فرهنگ نظام ). تنگری . نام خدای تعالی بزبان ترکی .
-
یلواج
لغتنامه دهخدا
یلواج . [ ی َ ل َ ] (ترکی ، اِ) از «یولاووج » ترکی به معنی پیغمبر و راهنما. و در فارسی به ضرورت به سکون لام نیز آمده است . رسول . فرستاده : هریک عجمی ولی لغزگوی یلواج شناس تنگری جوی . خاقانی (تحفةالعراقین ).خسرو ذوالجلالتین از ملکی و سلطنت مستحق الخل...
-
تیانشان
لغتنامه دهخدا
تیانشان . (اِخ ) یا کوههای آسمانی . سلسله جبالی است که در آسیای مرکزی (چین و اتحاد جماهیر شوروی ) قرار دارد و بلندترین نقطه ٔ آن خان تنگری است که 6995گز و قله ٔ پوبیدا 7439 گز ارتفاع دارد. (از لاروس ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی و فرهنگ فارسی معین شو...
-
ا
لغتنامه دهخدا
ا. [اَل ْ لاه ] (اِخ ) خدای سزای پرستش . (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ٔ تهذیب عادل ). علم است برای ذات واجب الوجود. (متن اللغة). نام خداوند تبارک و تعالی . اصل این کلمه الاه (اله ) بود، الف و لام تعریف بدان درآمد و همزه بجهت تخفیف افتاد و «اﷲ» گردید....
-
پوربهای جامی
لغتنامه دهخدا
پوربهای جامی . [ ب َی ِ ] (اِخ ) از شعرای معروف خراسان ، مردی مستعد و فاضل بود. آباء و اجداد او قضات ولایت جام بوده اند و اومردی خوش طبع بود، بدین پایه سر فرو نیاورد، و همواره با مستعدان نشستی و بیشتر اوقات ، در هرات روزگار گذرانیدی . وی شاگرد مولانا...
-
ابویزید
لغتنامه دهخدا
ابویزید. [ اَ بو ی َ ] (اِخ ) طیفوربن عیسی بن سروشان بسطامی . ملقب بسلطان العارفین . شیخ فریدالدین عطار گوید: قطب عالم بود و مرجع اوتاد و ریاضات و کرامات و حالات و کمالات او را اندازه نبود و در اسرار و حقایق نظری نافذ و جدی بلیغ داشت و دائم در مقام ق...