کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنک بزم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تنک درز
لغتنامه دهخدا
تنک درز. [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ دَ ] (ص مرکب ) متصل و چسبان از لباس و جز آن . رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
تنک درزی
لغتنامه دهخدا
تنک درزی . [ ت َ ن ُ / ت ُ ن َ دَ ] (حامص مرکب )سخت پیوستگی و اتصال دو چیز. رجوع به تنگ درزی شود.
-
تنک دل
لغتنامه دهخدا
تنک دل . [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ دِ ] (ص مرکب ) تنک حوصله . کنایه از کسی که اخفای مال و راز نتواند کرد. (آنندراج ). رقیق القلب . (از یادداشتهای محمد قزوینی ، از حاشیه ٔ برهان چ معین ). که دلی مهربان و نازک دارد. کم صبر و کم تحمل : گرنه تنک دل شده ای وین ...
-
تنک رنگ
لغتنامه دهخدا
تنک رنگ . [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ رَ ] (ص مرکب ) دارای رنگی روشن و شفاف و لطیف . مقابل تیره رنگ : تا به یاقوت تنک رنگ بماند گل سرخ تا به بیجاده ٔ گلرنگ بماند گل نار. فرخی .رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تنک روزی
لغتنامه دهخدا
تنک روزی . [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ] (ص مرکب ) کسی که معاش و وجه گذران وی اندک باشد. (ناظم الاطباء) : من آن حریف تنک روزیم که چون مه عیدتمام دور نشاطم به یک پیاله گذشت .؟
-
تنک روشنایی
لغتنامه دهخدا
تنک روشنایی . [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ رَ / رُو ش َ ] (ص مرکب ) دارای اندک روشنی . (ناظم الاطباء) : گروهی به صورت چو صبح و به معنی تنک روشنایی چو شام غریبان .عرفی .
-
تنک روی
لغتنامه دهخدا
تنک روی . [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ] (ص مرکب ) کنایه از کسی است که به اندک مبالغه از شرم سخن قبول کند و آن را کم روی نیز خوانند. (انجمن آرا). کنایه از صاحب شرم و حیا. (آنندراج ). مقابل سخت روی : دوستی گر دیده ام دانش ، ز دشمن دیده ام چون تنک رویان ز من عی...
-
تنک رویی
لغتنامه دهخدا
تنک رویی . [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ] (حامص مرکب ) شرمگینی . کم رویی . شرم . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تنک ریش
لغتنامه دهخدا
تنک ریش . [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ] (ص مرکب ) کسی که ریشش نازک بوده و انبوه نباشد. (ناظم الاطباء). کوسه . کوسج . خفیف اللحیة. زبرقان . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تنک زهره
لغتنامه دهخدا
تنک زهره . [ ت َ ن ُ /ت ُ ن ُ زَ رَ / رِ ] (ص مرکب ) کنایه از مرد جبان و ترسنده . (آنندراج ). مقابل سخت دل و قویدل : مرد تنک زهره نجوید ستیزاز تنکی لرزه کند تیغ تیز. امیرخسرو (از آنندراج ).رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تنک سرمایه
لغتنامه دهخدا
تنک سرمایه . [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ س َ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) آنکه دارای سرمایه ٔ اندک باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تنک شراب
لغتنامه دهخدا
تنک شراب . [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ش َ] (ص مرکب ) آنکه شراب بسیار نتواند گواردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تنک جام . (آنندراج ) : یاران موافق همه از دست شدنددر پای اجل یکان یکان پست شدندبودند تنک شراب در مجلس عمریک لحظه ز ما پیشترک مست شدند. خیام (از ی...
-
تنک صبر
لغتنامه دهخدا
تنک صبر. [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ص َ ] (ص مرکب ) کم صبر و بی تحمل . (ناظم الاطباء). تنک حوصله . رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تنک ظرف
لغتنامه دهخدا
تنک ظرف . [ ت َ ن ُ /ت ُ ن ُ ظَ ] (ص مرکب ) سخن چین و نمام و یاوه گو. || گول و احمق و ساده دل . (ناظم الاطباء). || تنک فهم . تنک حوصله . (از آنندراج ) : بر تنک ظرفی چو من بار است تکلیف چمن خنده ٔ گل می کند از بی دماغی تر مرا. رضی دانش (از آنندراج ).و...
-
تنک فهم
لغتنامه دهخدا
تنک فهم . [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ف َ ] (ص مرکب ) کسی که قوه ٔ مدرکه ٔ وی سست و ضعیف باشد. (ناظم الاطباء) : به صد جانش خریدم کی روا باشد که بفروشم به تحسین تنک فهمان و احسان لئیمانش . عرفی .|| تنک حوصله . (آنندراج ). رجوع به تنک ظرف و تنک و دیگر ترکیبهای...