کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنوره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تنوره
/tanure/
معنی
۱. لولۀ حلبی که روی سماور میگذارند تا دود از آن خارج شود؛ دودکش.
۲. لولۀ دودکش کشتی یا کارخانه.
۳. سوراخ بالای آسیاب که آب از آنجا روی پرههای آسیاب میریزد.
۴. [قدیمی] نوعی جامۀ جنگ شبیه جوشن: ◻︎ تنوره ز تفسیدن آفتاب / به سوزندگی چون تنوری به تاب (نظامی۵: ۸۰۱).
〈 تنوره زدن (کشیدن): (مصدر لازم)
۱. دور خود چرخ زدن و در حال چرخیدن به هوا رفتن.
۲. [قدیمی، مجاز] حلقه زدن و گرداگرد کسی یا چیزی را گرفتن: ◻︎ هزار از دلیران جوینده کین / به گردش تنوره زدند از کمین (اسدی: ۳۹۱).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. دودکش
۲. لولهسماور، آتشدان
۳. جنگ جامه، جوشن
۴. معبرریزش آب بر پرههای آسیا، آبراه
۵. جوش، جامه جنگ
دیکشنری
chimney, eddy, flue
-
جستوجوی دقیق
-
تنوره
واژگان مترادف و متضاد
۱. دودکش ۲. لولهسماور، آتشدان ۳. جنگ جامه، جوشن ۴. معبرریزش آب بر پرههای آسیا، آبراه ۵. جوش، جامه جنگ
-
تنوره
فرهنگ فارسی معین
(تَ رِ) (اِ.) 1 - دودکش ، لولة حلبی که روی سماور گذارند تا دود را خارج کند. 2 - سوراخ بالای آسیا که آب از آن روی پره های آسیا ریزد.
-
تنوره
لغتنامه دهخدا
تنوره . [ ت َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان الموت است که در بخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
تنوره
لغتنامه دهخدا
تنوره . [ ت َ رَ / رِ ] (اِ) سلاحی باشد مانند جوشن ، لیکن غیبه های تنوره درازتر از غیبه های جوشن باشد، و غیبه آهن جوشن را گویند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از فرهنگ رشیدی )(از فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نوعی از پوشش مبارزان مانند جو...
-
تنوره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [؟. فارسی] tanure ۱. لولۀ حلبی که روی سماور میگذارند تا دود از آن خارج شود؛ دودکش.۲. لولۀ دودکش کشتی یا کارخانه.۳. سوراخ بالای آسیاب که آب از آنجا روی پرههای آسیاب میریزد.۴. [قدیمی] نوعی جامۀ جنگ شبیه جوشن: ◻︎ تنوره ز تفسیدن آفتاب / به سوزن...
-
تنوره
لهجه و گویش تهرانی
دودکش،اتاق احتراق ، آتشدان سماور، شعله بلند، شعله کشیدن.
-
واژههای مشابه
-
تنورة
دیکشنری عربی به فارسی
دامن مردانه , بکمرزدن , بالا زدن , جامه چين دار , دامن لباس , دامنه , دامنه کوه , حومه شهر , حوالي , دامن دوختن , دامن دار کردن , حاشيه گذاشتن به , از کنار چيزي رد شدن , دور زدن , احاطه کردن
-
dust devil
تنورۀ دیو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] تنورۀ خاک کاملاً رشدیافته و معمولاً کوتاهمدت
-
dust whirl
خاکتنوره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ستونی از هوا با چرخش سریع بر روی زمین خاکی خشک که گردوخاک و دیگر مواد سبک را با خود حمل میکند
-
رأس تنورة
لغتنامه دهخدا
رأس تنورة. [ رَءْ س ِ ت َن ْ نو رَ ] (اِخ ) جایگاهی است در کشور عربستان سعودی که در آن پالایشگاهی برای تصفیه ٔ نفت بنا شده است . (از اعلام المنجد).
-
تنوره ٔ آسیا
لغتنامه دهخدا
تنوره ٔ آسیا. [ ت َ رَ / رِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) برج بلندی که از آهک و سنگ سازند و سرش دراز باشد و مشرف بر آب بود و در ته آن منفذی بود و آب در آن جمع شود و بر پره ٔ آسیا که از چوب می باشد می زند و آسیا را به گردش می آورد. رجوع به تنوره شود.
-
تنوره ٔ تن
لغتنامه دهخدا
تنوره ٔ تن . [ ت َ رَ / رِ ی ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تمام بدن جز دو پای و دو دست و گردن و سر. مجموع گشادگی که امعاء و معده و کبد و سپرز و مراره و قلب و ریتین در آن جای دارد. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا) : و هر ریش که بر تنوره ٔ تن بود، خا...
-
تنوره زدن
لغتنامه دهخدا
تنوره زدن . [ ت َ رَ / رِ زَ دَ ] (مص مرکب ) چرخ زدن و گرد گشتن و حلقه بستن ، چنانکه گردباد تنوره می زند. (آنندراج ). گرد چیزی گرد آمدن : هزاران دلیران جوینده کین به گردش تنوره زدند از کمین . اسدی .تنوره زد از گردش اندر سپاه ز هر سو بزخمش گرفتند راه ...
-
تنوره کشیدن
لغتنامه دهخدا
تنوره کشیدن . [ ت َ رَ / رِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) در حال چرخیدن به هوا پریدن . (فرهنگ فارسی معین ). به هوا برشدن دیو و جادو، بی بال و پر. دواریدن . در افسانه های قدیمی ، بر هوا شدن دیو بی بال و پری ، راست بسوی بالا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : دی...