کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تناکر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تناکر
/tanākor/
معنی
۱. خود را نادان نمایاندن؛ اظهار نادانی کردن؛ تجاهل.
۲. ناشناختن.
۳. با همدیگر دشمنی ورزیدن قوم.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تناکر
فرهنگ فارسی معین
(تَ کُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - خود را به نادانی زدن . 2 - دشمنی ورزیدن دو قوم با یکدیگر.
-
تناکر
لغتنامه دهخدا
تناکر. [ ت َ ک ُ ] (ع مص ) خویشتن را نادان ساختن . (زوزنی ). خویشتن را نادان نمودن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تجاهل . (اقرب الموارد). || ناشناخته آوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ناشناختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ...
-
تناکر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tanākor ۱. خود را نادان نمایاندن؛ اظهار نادانی کردن؛ تجاهل.۲. ناشناختن.۳. با همدیگر دشمنی ورزیدن قوم.
-
جستوجو در متن
-
تناغر
لغتنامه دهخدا
تناغر. [ ت َ غ ُ ] (ع مص ) ناشناخته آوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تناکر. (اقرب الموارد). رجوع به تناکر شود.
-
ناشناختن
لغتنامه دهخدا
ناشناختن . [ ش ِ ت َ ] (مص منفی ) نشناختن . استنکار. (زوزنی ) (منتهی الارب ). انکار. (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ). نکر. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). تناکر.(منتهی الارب ). مقابل شناختن . رجوع به شناختن شود.
-
متناکر
لغتنامه دهخدا
متناکر. [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) خویشتن را نادان نماینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که خویشتن را نادان مینمایاند. (ناظم الاطباء). || ناشناخته آورنده . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || با همدیگر دشمنی ورزنده . (ناظم الاطباء) (از ...
-
محاکمة
لغتنامه دهخدا
محاکمة. [ م ُ ک َم َ ] (ع مص ) با کسی بحکم شدن . (زوزنی ). بردن کسی راپیش حاکم به خصومت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). و رجوع به محاکمه شود. || در اصطلاح فتیان تداعی و تناکر است در عیب پیش زعیم قوم یا نزد حکمی که دو خصم بدو راضی باشند. (نفایس الفنو...
-
مجندة
لغتنامه دهخدا
مجندة. [ م ُ ج َن ْ ن َ دَ ] (ع ص ) جمع کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). تأنیث مجند. گرد کرده (لشکر، سپاه ) و درحدیث است : الارواح جنود مجندة فما تعارف منها ائتلف و ما تناکر منها اختلف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجند و تجنید شود. || (اِ)...
-
خصم
لغتنامه دهخدا
خصم . [ خ َ ] (ع اِ) مالک . صاحب . || شوهر. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (اقرب الموارد) : کسی گر کند بر زن کس نگاه چو خصمش بیاید بدرگاه شاه . فردوسی .زبس هندی پسرها تنگ می گیرند بر مردم زنان آنجا ازین ره خصم می نامند شوهر را. ق...