کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تمزیق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تمزیق
/tamziq/
معنی
دریدن و پاره کردن جامه یا پارچه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تمزیق
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) پاره کردن ، دریدن جامه .
-
تمزیق
لغتنامه دهخدا
تمزیق . [ ت َ ] (ع مص ) دریدن . (زوزنی ) درانیدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). سخت دریدن . (آنندراج ). جامه پاره کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : پیغمبر (ص ) گفت : مزق اﷲ ملکه کما مزق کتابی ؛ یعنی ، خدای ملک او را بران...
-
تمزیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tamziq دریدن و پاره کردن جامه یا پارچه.
-
واژههای مشابه
-
تمزيق
دیکشنری عربی به فارسی
دريدگي , پارگي
-
جستوجو در متن
-
دریدگی
دیکشنری فارسی به عربی
تمزيق
-
پارگی
دیکشنری فارسی به عربی
تمزيق , دمعة
-
مُزِّقْتُمْ
فرهنگ واژگان قرآن
پاره پاره شدید - قطعه قطعه شدید (از تمزيق به معناي تقطيع و تفريق است )
-
مُمَزَّقٍ
فرهنگ واژگان قرآن
متلاشی شده -قطعه قطعه شده (از تمزيق به معناي تقطيع و تفريق است. عبارت "إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ" هنگامى كه (در خاك گور) به طور كامل متلاشى و قطعه قطعه شويد.)
-
تخارش
لغتنامه دهخدا
تخارش . [ ت َ رُ] (ع مص ) برانگیخته شدن سگان برای جنگ با یکدیگر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تهارش . (قطر المحیط). تخارش کلاب و سنانیر؛ تخادش و تمزیق بعض آنان مر بعض دیگر را. (اقرب الموارد).
-
ممزق
لغتنامه دهخدا
ممزق . [ م ُ م َزْ زِ ] (ع ص ) پراکننده . متفرق سازنده : روزگار مفرق احباب و ممزق اصحاب است میان ایشان تشتت و تفریق رسانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رجوع به تمزیق شود.
-
درانیدن
لغتنامه دهخدا
درانیدن . [ دَ دَ / دِرْ را دَ ] (مص ) متعدی دریدن . ولی قدما دریدن را لازم و متعدی استعمال می کردند. (یادداشت مرحوم دهخدا). چاک دادن و شکافتن کنانیدن و پاره کردن و دریدن کنانیدن . (ناظم الاطباء). پاره پاره کردن . پاره کردن . تمزیق . خرق . قَدّ:تخریق...
-
ممزق
لغتنامه دهخدا
ممزق . [ م ُ م َزْ زَ ] (ع مص ) جامه پاره کردن . (منتهی الارب ). پاره کردن . (ناظم الاطباء). تمزیق . (منتهی الارب ). پاره کردن و دریدن . مَزق . مصدر میمی است . (از اقرب الموارد) : مزقناهم کل ممزق (قرآن 19/34)؛ ایشان را پاره پاره بازگسستیم از هرگونه گ...
-
تشذیب
لغتنامه دهخدا
تشذیب . [ ت َ ] (ع مص ) باز کردن پوست درخت . || راندن و دفع کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || درخت پیراستن . (زوزنی ). خشاوه کردن درخت را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پراکنده کردن...