کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تمثیل زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تمثیل زدن
لغتنامه دهخدا
تمثیل زدن . [ ت َ زَ دَ ] (مص مرکب ) تشبیه دادن . (آنندراج ،در ذیل تمثیل ). مثال زدن . نمونه آوردن : دین و دل را میدهی بر باد تا دم می زنی باز تمثیل کرم برنام حاتم می زنی .محسن تأثیر (از آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
تمثيل
دیکشنری عربی به فارسی
منش نمايي , توصيف صفات اختصاصي , توصيف شخصيت , نمايش , نمايندگي , تمثال , نماينده , اراءه
-
تشبیه و تمثیل
فرهنگ گنجواژه
مشابه سازی.
-
جستوجو در متن
-
allegorized
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تمثیل، بمثل دراوردن، مثل گفتن، مثل زدن، تمثیل نوشتن
-
allegorizing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تمثیل، بمثل دراوردن، مثل گفتن، مثل زدن، تمثیل نوشتن
-
مثل آوردن
لغتنامه دهخدا
مثل آوردن . [ م َ ث َ وَ / وُ دَ ] (مص مرکب ) مثل زدن . مثل ذکر کردن .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مثل نقل کردن : تمثیل ،مثل آوردن . (منتهی الارب ). و رجوع به مثل زدن شود.
-
تمثل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tamassol ۱. (ادبی) بیان کردن شعر، حدیث، داستان، و مانند آن بهعنوان مثال در میان سخن؛ تمثیل.۲. مثل و شبیه چیزی شدن.۳. [قدیمی] مثل زدن؛ داستان زدن.۴. [قدیمی] قصاص گرفتن.
-
داستان زدن
لغتنامه دهخدا
داستان زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) ضرب المثل . ارسال المثل . تمثل . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). تمثیل . ارسال مثل کردن . مثل راندن . نادره و حکمت گفتن . مثل زدن . ضرب مثل . امتثال . (منتهی الارب ) : بشاه ددان کلته روباه گفت که دانا زد این داستان در ن...
-
تنبیه
لغتنامه دهخدا
تنبیه . [ تَم ْ ] (ع مص ) بیاگاهانیدن و بیدار کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). بیدار گردانیدن و واقف کردن برچیزی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بیدار نمودن و آگاهانیدن . (آنندراج ). آگاه و هوشیار کردن . (غیاث اللغات...
-
تقلید
لغتنامه دهخدا
تقلید.[ ت َ ] (ع مص ) در گردن کردن کار و قلاده . (تاج المصادر بیهقی ). قلاده در گردن کسی انداختن و از آنست کار در عهده کسی کردن ، یقال : قلده العمل . (منتهی الارب ). گردن بند در گردن انداختن و کار بعهده ٔ کسی ساختن و بر گردن خود کار بگرفتن . (غیاث ال...
-
شمشیر
لغتنامه دهخدا
شمشیر. [ ش ِ / ش َ ] (اِ) سیف . سلاحی آهنین و برنده که تیغه ٔ آن دراز و منحنی و داری یک دمه است . تیغ. (ناظم الاطباء). وجه تسمیه ٔ آن شم شیر است که دم شیر و ناخن شیر است چه شم بمعنی دم و ناخن هر دو آمده است . (از غیاث ) (برهان ). صاحب آنندراج گوید: م...
-
مثل
لغتنامه دهخدا
مثل . [ م َ ث َ ] (ع اِ) مانند. همتا. ج ، امثال . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شبه . نظیر. (از اقرب الموارد). همتا. (ناظم الاطباء) : چون دل از دست بدادی مثل کره ٔ توسن نتوان بازگرفتن به همه خلق عنانش . سعدی .- مثل اعلی ؛ نمونه ٔ عالی . نمونه ٔ بارز. ص...
-
سیاست
لغتنامه دهخدا
سیاست . [ سیا س َ ] (ع اِمص ) پاس داشتن ملک .(غیاث اللغات ) (آنندراج ). نگاه داشتن . (دهار). حفاظت . نگاهداری . حراست . حکم راندن بر رعیت . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رعیت داری کردن . (منتهی الارب ). حکومت . ریاست . داوری . (ناظم الاطباء) : از چنین س...