کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تقضض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تقضض
لغتنامه دهخدا
تقضض . [ ت َ ق َض ْ ض ُ ] (ع مص ) فرود آمدن مرغ از هوا و فرود آمدن خواستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
تقزز
فرهنگ فارسی معین
(تَ قَ زُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - پرهیزگار شدن . 2 - کناره کردن از گناه . 3 - رمیده شدن طبع از چیزی .
-
تقزز
لغتنامه دهخدا
تقزز. [ ت َ ق َزْ زُ ] (ع مص ) نیک پاک بودن از آلایش و ریم و چرک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نفرت طبع نمودن از چیزی . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). نخوردن و ننوشیدن چیزی به اراده . (از اقرب الموارد).هو یتقزز من ا...
-
تقزز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqazzoz ۱. پاک شدن از چرک و هرنوع آلودگی.۲. پاک بودن از آلایش و آلودگی.۳. پرهیزکاری.
-
جستوجو در متن
-
متقضض
لغتنامه دهخدا
متقضض . [ م ُ ت َ ق َض ْ ض ِ ] (ع ص ) مرغی که از هوا فرود آید. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تقضض شود. || باز در چنگال گرفته و چنگ زننده . (ناظم الاطباء).
-
تقضی
لغتنامه دهخدا
تقضی . [ ت َ ق َض ْ ضی ] (ع مص ) سپری شدن . (تاج المصادر بیهقی ). نیست و نابود شدن و سپری گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || از هوا درآمدن باز وآنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی ). فرود آمدن باز از هوا، یقال : تقضی البازی ا...
-
تقبی
لغتنامه دهخدا
تقبی . [ ت َ ق َب ْ بی ] (ع مص ) قبا پوشیدن .(تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ازپس آمدن کسی را. || مانند قبه شدن چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اصل آن تقب...
-
غبیس
لغتنامه دهخدا
غبیس . [ غ ُ ب َ ] (ع اِمصغر) هرگز. ابداً: یقال لاآتیک ما غبا غُبَیْس ٌ؛ یعنی نیایم ترا هرگز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و هذا ظرف من الزمان لایعرف ما اصله ، و قیل اصله الذئب ، و غبیس تصغیر اغبس مرخماً، و غَبا اصله غب فأبدل من احدی البائین الالف مثل...
-
در پی
لغتنامه دهخدا
در پی . [ دَ پ َ / پ ِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) در پس . در عقب . (آنندراج ). در دنبال . در اثر. (ناظم الاطباء). بر اثر: عَقر؛ در پی شکارافتادن . (از منتهی الارب ). || پیاپی : متکاوس ؛ در پی آمدن چهار حرکات به اجتماع دو سبب (در فن عروض ). اقتصاص ، اقصاص ...