کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تقریظ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تقریظ
/taqriz/
معنی
۱. مدح کردن؛ ستودن.
۲. در مدح کتاب یا شعر یا نوشتۀ کسی چیزی نوشتن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تحسین، تمجید، ثنا، ستایش، مدح ≠ تنقید
۲. ستودن، تمجید کردن، ستایش کردن، مدح کردن ≠ نکوهیدن، نکوهش کردن
دیکشنری
commentary
-
جستوجوی دقیق
-
تقریظ
واژگان مترادف و متضاد
۱. تحسین، تمجید، ثنا، ستایش، مدح ≠ تنقید ۲. ستودن، تمجید کردن، ستایش کردن، مدح کردن ≠ نکوهیدن، نکوهش کردن
-
تقریظ
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - ستودن . 2 - مطلبی را در تجمید کتاب یا نوشته ای نوشتن .
-
تقریظ
لغتنامه دهخدا
تقریظ. [ ت َ ] (ع مص ) بستودن . (زوزنی ). ستودن زنده را بحق باشد یا باطل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ستودن و مدح کردن بحق یا باطل را. (مجمل اللغة). || ستودن مکتوب کسی را و تصدیق نوشتن بر آن . (ناظم الاطباء). در فارسی...
-
تقریظ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqriz ۱. مدح کردن؛ ستودن.۲. در مدح کتاب یا شعر یا نوشتۀ کسی چیزی نوشتن.
-
تقریظ
دیکشنری فارسی به عربی
تعليق
-
تقریظ
واژهنامه آزاد
ستایشنوشت
-
تقریظ
واژهنامه آزاد
ستودن.ستایش کردن
-
واژههای همآوا
-
تقریض
واژگان مترادف و متضاد
۱. بریدن، قطع کردن ۲. شعر گفتن ۳. مدح کردن، ذم کردن
-
تقریض
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - بریدن ، قطع کردن . 2 - شعر گفتن . 3 - مدح کردن . 4 - ذم گفتن (اضداد).
-
تقریض
لغتنامه دهخدا
تقریض . [ ت َ ] (ع مص ) شعر گفتن کسی را بمدح یا ذم . ضد است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
تغریز
لغتنامه دهخدا
تغریز. [ ت َ ] (ع مص ) ترک دادن و دوشیدن ناقه را یا آب سرد پاشیدن بر پستانش تا شیر منقطع گردد یا یک نوبت میان دو نوبت دوشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). || دنبال بر زمین فروبردن ملخ . (زوزنی ). دم فروبردن ملخ بر زمین ...
-
تغریز
لغتنامه دهخدا
تغریز. [ت َ ] (ع اِ) واحد تغاریز. رجوع به همین کلمه شود.
-
تغریض
لغتنامه دهخدا
تغریض . [ ت َ ] (ع مص ) تر و تازه چیدن چیزی را یا تر و تازه بریدن آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || از شیر بازداشتن بچه را پیش از وقت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || گوشت تازه خوردن . (منتهی الارب ) ...
-
تقریض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqriz ۱. بریدن؛ قطع کردن.۲. شعر گفتن در مدح یا ذم کسی.۳. مدح یا ذم کسی گفتن.