کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تقریب نیمه زمین گَرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
semiterrestrial
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نیمه زمین
-
هربان
لغتنامه دهخدا
هربان . [ هََ رَ ] (ع مص ) گریختن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شتافتن در راه رفتن . || دور شدن در زمین . || غرق شدن در کاری . (اقرب الموارد). || نیمه ٔ میخ فروشدن به زمین . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به هرب شود.
-
جثم
لغتنامه دهخدا
جثم . [ ج َ ] (ع مص ) سینه بر زمین نهادن . (از منتهی الارب ).سینه بر زمین نهادن مرغ و مردم . (آنندراج ). || لازم گرفتن جای . (از منتهی الارب ) (آنندراج ): جثم الطائر؛ سینه بر زمین نهاد مرغ و لازم گرفت جای را،و کذلک جثم الانسان و النعام و الخشف و الیر...
-
ضبع
لغتنامه دهخدا
ضبع. [ ض َ ] (ع اِ) بازو یا میانه ٔ بازو. (منتهی الارب ). بازو. (دهار) (منتخب اللغات ). میان بازو. (مهذب الاسماء). || بَغل . (منتخب اللغات ). بغل یا مابین بغل تا نیمه ٔ بالائین بازو. ج ، ضِباع . || نوعی از رفتار اسب فوق تقریب . || هر پشته ٔ زمین سیاه...
-
فلج
لغتنامه دهخدا
فلج . [ ف َ ] (ع اِ) گزند. (منتهی الارب ). || نیمه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، فلوج . || جوی خرد. (منتهی الارب ). رجوع به فُلُج شود. || (مص ) فیروزی و رستگاری یافتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || قسمت کردن . || دونیم ساختن . || زمین شکا...
-
جثوم
لغتنامه دهخدا
جثوم . [ ج ُ ] (ع مص ) سینه بر زمین نهادن مرغ و انسان و غیره . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). بر سینه خفتن مرغ . (ترجمان القرآن عادل ). فروخفتن مرغ . (تاج المصادر بیهقی ). || لازم گرفتن مرغ و مردم و غیره جای را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || فرا...
-
نقع
لغتنامه دهخدا
نقع. [ ن َ ] (ع اِ) آواز شترمرغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آنچه در چاه فراهم آمده باشد از آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || تنگ جای گرد آمدن آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جائی که در آن آب جمع شده و حبس شده باشد. (ناظم الاطبا...
-
نامعمور
لغتنامه دهخدا
نامعمور. [ م َ ] (ص مرکب ) بایر. ناآباد : و بر زمین خراب نامعمور هیچ تعیین نکرد. (تاریخ قم ص 182).- نامعمور کردن ؛ ویران کردن . خراب کردن : بعد از آن یک نیمه از آن خراب ونامعمور کردند. (تاریخ قم ص 181).
-
میشة
لغتنامه دهخدا
میشة. [ م َ ش َ ] (ع مص ) میش . رفتن در زمین . (منتهی الارب از ماده ٔ م ی ش ) (ناظم الاطباء). || گذشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || آمیختن پشم با موی . || آمیختن شیر بز با شیر گوسپند. || پنهان داشتن بعض خبر و آشکار کردن بعض آن را. || نیمه دوشی...
-
مشاع
لغتنامه دهخدا
مشاع . [ م ُ ] (ع ص ) بخش ناکرده : سهم مشاع ؛ بهره ٔ بخش ناکرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مشترک و تقسیم ناکرده شده . و اکثر استعمال آن در زمین است ، چنانکه در مدار نوشته که مشاع ، زمین مشترک که قسمت کرده شده نباشد. (غیاث ) (آنندراج ). بخش ناکر...
-
ارسطرخس
لغتنامه دهخدا
ارسطرخس . [ اَ رِ طَ خ ُ ] (اِخ ) منجم مشهور یونانی ، متولد در شامس . وی در حدود نیمه ٔ مائه ٔ سوم قبل از میلاد میزیست . او بر آن بود که کره ٔ زمین بدور محور خود و گرد خورشید میگردد و همین فرضیه ٔ او موجب شد که کلِه آنت او را تکفیر کند و نیز ارسطرخس ...
-
کسر
لغتنامه دهخدا
کسر. [ ک َ / ک ِ ] (ع اِ) پاره ٔ اندام یا اندام تام و وافر یا نیمه ٔ استخوان مع گوشت یا استخوان کم گوشت . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || جانب و کرانه ٔ متصل به زمین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جانب خانه . (اقرب...
-
کاویان
لغتنامه دهخدا
کاویان . (ص نسبی ) منسوب به کاوه .کاویانی ، چون : اختر کاویان ، چتر کاویان ، درفش کاویان ، رایت کاویان . (از یادداشتهای مؤلف ) : با درفش کاویان و طاقدیس زر مشت افشار و شاهانه کمر. رودکی .بدو نیمه کرد اختر کاویان یکی نیمه بگرفت و رفت از میان . فردوسی...
-
نیم خیز
لغتنامه دهخدا
نیم خیز. (نف مرکب ) نیم راست . درست راست نشده . (ناظم الاطباء). حالت بین نشسته و خاسته . که به عزم برخاستن از جایش حرکتی کرده است و کاملاً برنخاسته است . || سبزه ای که تکانی به خاک داده است دمیدن و بالیدن را. || نوخاسته . تازه پدید آمده : تازگیش را ک...
-
استواء
لغتنامه دهخدا
استواء. [ اِ ت ِ ] (اِخ ) (خطِ...) اِسْتِوا. خطی موهوم که زمین را بدو نیمه کند از اقصای مشرق تا اقصای مغرب . (دمشقی ). معدل النهار. استوای فلکی : روزی بود کاین پادشا بخشد ولایت مر ترااز حد خط استوا تا غایت افریقیه . (منسوب به منوچهری ).از غیرت رایتت ...