جثم . [ ج َ ] (ع مص ) سینه بر زمین نهادن . (از منتهی الارب ).سینه بر زمین نهادن مرغ و مردم . (آنندراج ). || لازم گرفتن جای . (از منتهی الارب ) (آنندراج ): جثم الطائر؛ سینه بر زمین نهاد مرغ و لازم گرفت جای را،و کذلک جثم الانسان و النعام و الخشف و الیربوع . (ازمنتهی الارب ). || فراهم آوردن [ گل یا خاک یا خاکستر ] . (از منتهی الارب ). گرد آوردن از خاکستر و خاک و گل . (آنندراج ). || نیمه شب شدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (المنجد). گذشتن نیمه شب . (آنندراج ). || بلند شدن کشت زمین . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || (ص ) کشته ٔ قصب ناکرده . (مهذب الاسماء). الجثم من الزرع ؛ کشته ای که از زمین برآمده و نبات آن استقرار یافته است . (از اقرب الموارد). زرع جَثم ؛ کشت درازشده . || عذق جَثم ؛ خوشه ٔ خرمای کلان غوره . (از منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.