کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفنگ انداختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تفنگ یاتوپ را اتش کردن
دیکشنری فارسی به عربی
نار
-
بازور خارج شدن (مثل گلوله از تفنگ)
دیکشنری فارسی به عربی
تدفق
-
تفنگ یا سلا حی را پر کردن
دیکشنری فارسی به عربی
حمل
-
دستگاه پرکردن باطری و هرچیز دیگر (مثل تفنگ)
دیکشنری فارسی به عربی
شاحن
-
جستوجو در متن
-
sling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زنجیر، فلاخن، رسن، قلاب سنگ، بند، تسمه تفنگ، پرتاب کردن، انداختن، پراندن
-
slings
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سلنجس، فلاخن، رسن، زنجیر، قلاب سنگ، بند، تسمه تفنگ، پرتاب کردن، انداختن، پراندن
-
چکاندن
فرهنگ فارسی معین
(چَ دَ) (مص م .) 1 - قطره قطره ریختن مایعی . 2 - کشیدن ماشة تفنگ و تیر انداختن .
-
groove
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شیار، گودی، خط، خیاره، کانال، خان تفنگ، کار جاری و یکنواخت، عادت زندگی، خط انداختن، شیار دار کردن، تن در دادن
-
بندوق
لغتنامه دهخدا
بندوق .[ ب ُ / ب َ ] (ع اِ) تفنگ . و این مأخوذ از بندق است که بضم اول و ثالث باشد و در عربی بمعنی غلوله باشدچون از تفنگ گلوله ٔ آهن یا سرب می اندازند، لهذا مجازاً تفنگ را گویند که آلت انداختن است . بندق نیز گفته اند. (غیاث ) (آنندراج ). بندق . تفنگ ...
-
انداختن
لغتنامه دهخدا
انداختن . [ اَ ت َ ] (مص ) افگندن . پرتاب کردن . پرت کردن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). افکندن . (آنندراج ). اِهواء. (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). قذف . هتف . (دهار). دحو. رمی . قد. (ترجمان جرجانی مهذب...
-
تیراندازی
لغتنامه دهخدا
تیراندازی . [ اَ ] (حامص مرکب ) کمانکشی و انداختن تیر خواه تیر کمان باشد یا گلوله ٔ تفنگ و یا توپ و سایر اسلحه آتشی . (ناظم الاطباء). رمایة. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). عمل تیرانداز. تیر انداختن . پرتاب کردن تیر از کمان و گلوله از توپ و تفنگ و جز اینه...
-
چکاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹چکانیدن، چاکانیدن› čekāndan ۱. مایعی را قطرهقطره در چیزی ریختن؛ چکهچکه ریختن: ◻︎ ناله بر گردون رسانیدن گرفت / وز دو دیده خون چکانیدن گرفت (جامی۲: ۴۳۴).۲. خالی کردن تپانچه یا تفنگ؛ کشیدن ماشۀ اسلحه و تیر انداختن.
-
اخدود
دیکشنری عربی به فارسی
شيار , خياره , خط , گودي , جدول , کانال , خان تفنگ , () کارجاري ويکنواخت , عادت زندگي , خط انداختن , شيار دار کردن , مستي , شور , شهوت , فحلي , گشن امدن , گرمي , مست شهوت شدن , شور پيدا کردن , فحل شدن , رد جاده , اثر , خط شيار , عادت , روش
-
شلیک
لغتنامه دهخدا
شلیک . [ ش ِل ْ لی ] (اِ) تخلیه ٔ اسلحه ٔ آتشی و رها کردن تیر آن . (ناظم الاطباء). گشاد. افکندن تیر از سلاحی آتشی چون تفنگ و توپ .- شلیک کردن ؛ گشاد دادن یعنی انداختن تفنگ و توپ و امثال آن . (یادداشت مؤلف ). || گاه بمعنی حرکت و سر و صدای ناگهانی و ...
-
تدفق
دیکشنری عربی به فارسی
ريزش , جريان , انبوهي , اروغ زدن , مانند اروغ بيرون اوردن , بازور خارج شدن (مثل گلوله از تفنگ) , باخشونت ادا کردن (مثل فحش و غيره) , بشدت بيرون انداختن , اروغ , رواني , مد (برابر جزر) , سلا ست , جاري بودن , روان شدن , سليس بودن , بده , شريدن , تراز ,...