کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تغضب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تغضب
لغتنامه دهخدا
تغضب . [ ت َ غ َض ْ ض ُ ] (ع مص ) خشم گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). به خشم شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
تقضب
لغتنامه دهخدا
تقضب . [ ت َق َض ْ ض ُ ] (ع مص ) بریده گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || قطع کردن شاخه های مو در ایام بهار. (از اقرب الموارد). || دراز کشیدن آفتاب شعاع را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموار...
-
جستوجو در متن
-
تعذفر
لغتنامه دهخدا
تعذفر. [ ت َ ع َ ف ُ ] (ع مص ) خشم گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تغضب . (اقرب الموارد).
-
حجیة
لغتنامه دهخدا
حجیة. [ح ُ ج َی ْ ی َ ] (اِخ ) ابن مضرب . شاعر عرب . او راست :اخوک الذی ان تدعه لملمةیجبک و ان تغضب الی السیف یغضب .(عیون الاخبار ابن قتیبة ج 3 ص 5).
-
نافرة
لغتنامه دهخدا
نافرة. [ ف ِ رَ ] (ع اِ) خویشان و نزدیکان مرد. (منتهی الارب ). خویشان و نزدیکان شخص . (ناظم الاطباء): نافرةالرجل ؛ اسرته و فصیلته التی تغضب لغضبه . (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد).
-
متغضب
لغتنامه دهخدا
متغضب . [ م ُ ت َ غ َض ْ ض ِ ] (ع ص ) به خشم شونده . (آنندراج ). خشمناک و غضب ناک . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تغضب شود.
-
ترغم
لغتنامه دهخدا
ترغم . [ ت َ رَغ ْ غ ُ ] (ع مص ) خشم گرفتن . (زوزنی ) (آنندراج ). خشم کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تغضب بر کسی .(از اقرب الموارد) (از المنجد). || ترغم کسی دیگری را؛ انجام دادن کاری نسبت به وی که از آن اکراه داشته باشد. (از اقرب الموارد) (از ...
-
تسخم
لغتنامه دهخدا
تسخم . [ ت َ س َخ ْ خ ُ ] (ع مص ) کینه گرفتن بر کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تغضب . (متن اللغة). تحقد. (اقرب الموارد). کینه و خشم گرفتن بر کسی . (از المنجد). || روی را سیاه کردن . (از متن اللغة). و رجوع به تسخین و تسحیم شود.
-
تزند
لغتنامه دهخدا
تزند. [ ت َ زَن ْ ن ُ ] (ع مص ) تنگ آمدن به جواب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). عاجز شدن از جواب . (از المنجد): سألته مسئلة فتزند؛ ای فتعسرالجواب علیه . (المنجد). || تنگ شدن سینه . (ازمتن اللغة). گرفتار ...
-
تذمر
لغتنامه دهخدا
تذمر. [ ت َ ذَم ْ م ُ ] (ع مص ) افژولیده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). اوژولیده شدن . (زوزنی ). || خویشتن را ملامت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نکوهش کردن نفس خود را بر غضب یا بر چیزی که فوت کرد. || دیگرگون و ناآشنا گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (...
-
تشذر
لغتنامه دهخدا
تشذر. [ ت َ ش َذْ ذُ ] (ع مص ) جنگ را ساختن . (زوزنی ). آماده ٔ جنگ شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مهیا شدن برای قتال و حمله . (از اقرب الموارد). || شادمان شدن . || سرعت نمودن بسوی کاری . || جنبیدن . || کج شدن تازیانه . || پریشان و م...
-
مکتوب
لغتنامه دهخدا
مکتوب . [ م َ ] (ع ص ، اِ) نبشته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نوشته . (آنندراج ). نوشته . نوشته شده . مزبور. مرقوم . مقابل ملفوظ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : الذین یتبعون الرسول النبی الامی الذی یجدونه مکتوباً عندهم فی التوریة و الانجیل . (قرآن...
-
ذوعمرو
لغتنامه دهخدا
ذوعمرو. [ ع َ ] (اِخ ) مردی از مردم یمن . او پس از قبول اسلام با ذوالکلاع بقصد تشرف حضور پیغامبر صلوات اﷲ علیه عزم مدینه کرد لکن در راه خبر رحلت او صلوات اﷲ علیه و آله و سلم بشنید و بیمن بازگشت . و در استیعاب آمده است : رجل اقبل من الیمن مع ذی الکلاع...