تذمر. [ ت َ ذَم ْ م ُ ] (ع مص ) افژولیده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). اوژولیده شدن . (زوزنی ). || خویشتن را ملامت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نکوهش کردن نفس خود را بر غضب یا بر چیزی که فوت کرد. || دیگرگون و ناآشنا گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). || خشم گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تغضب . (اقرب الموارد) (المنجد): کان یتذمر علی ربه ؛ یعنی دلیری میکرد بر وی و برمیداشت آواز خود را در عتاب او. (اقرب الموارد) (المنجد). || ترسانیدن و وعده ٔ بد کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تهدید. (المنجد). || برانگیختن بر قتال . (اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.