کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعمق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تعمق
/ta'ammoq/
معنی
۱. دوراندیشی کردن.
۲. کنجکاوی و دقت بسیار کردن در امری؛ غور کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. استقصا، بررسی، تامل، تتبع، تحقیق، تدقیق، تفکر، ژرفاندیشی، غور،
۲. غوص
۳. ژرف اندیشیدن، غور کردن
۴. فرورفتن
۵. غوض رفتن
برابر فارسی
ژرف نگر
فعل
بن گذشته: تعمق کرد
بن حال: تعمق کن
دیکشنری
calculation, consideration, contemplation, deliberation, meditation, ruminnation
-
جستوجوی دقیق
-
تعمق
واژگان مترادف و متضاد
۱. استقصا، بررسی، تامل، تتبع، تحقیق، تدقیق، تفکر، ژرفاندیشی، غور، ۲. غوص ۳. ژرف اندیشیدن، غور کردن ۴. فرورفتن ۵. غوض رفتن
-
تعمق
فرهنگ واژههای سره
ژرف نگر
-
تعمق
فرهنگ فارسی معین
(تَ عَ مُّ) [ ع . ] (مص ل .) ژرف اندیشیدن .
-
تعمق
لغتنامه دهخدا
تعمق . [ ت َ ع َم ْ م ُ ] (ع مص ) دور درشدن . (تاج المصادر بیهقی ). دور درشدن در چیزی . (زوزنی ). دور اندیشیدن در سخن و در کار و به مغ سخن رسیدن . یقال : تعمق فی الکلام ؛ ای تنطع و کذا تعمق فی لباسه اذا تنوق و استقصی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء...
-
تعمق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'ammoq ۱. دوراندیشی کردن.۲. کنجکاوی و دقت بسیار کردن در امری؛ غور کردن.
-
واژههای مشابه
-
تعمق کردن
واژگان مترادف و متضاد
ژرفاندیشی کردن، غور کردن، ژرفنگری کردن، ژرف اندیشیدن، تتبع کردن، تامل کردن
-
تعمق کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تامل , متعمد
-
تعمق و اندیشه
فرهنگ گنجواژه
تفکر.
-
جستوجو در متن
-
ponders
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تعمق می کند، تعمق کردن، سنجیدن، اندیشه کردن، تفکر کردن
-
conversible
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قابل تعمق است
-
noninterpretability
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عدم تعمق
-
noninterpretiveness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عدم تعمق
-
تدبیر و تامل
فرهنگ گنجواژه
تأمل، تعمق.