کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعرف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بیدخ
لغتنامه دهخدا
بیدخ . [ ب َ دَ ] (اِخ ) بدون الف و لام ، نام زنی است . (از لسان العرب ):هل تعرف الدار لاَّل بیدخاجرت علیها الریح ذیلاً انبخا.(لسان العرب ).
-
خالف تشهر
لغتنامه دهخدا
خالف تشهر. [ل ِ ت ُ هََ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) نظیر خالف تذکر. (امثال و حکم دهخدا ج 2 ص 711). مخالفت کن تا مشهور شوی . رجوع به «خالف تعرف » شود.
-
ابوالاهوال
لغتنامه دهخدا
ابوالاهوال . [ اَ بُل ْ اَهَْ ] (اِخ ) ابوالهول : و علی مقربة من هذه الاهرام ...صورة غریبة من حجر... علی صفة آدمی هائل المنظر، وجهه الی الاهرام ...تعرف بابی الاهوال . (رحله ٔ ابن جبیر). و رجوع به ابوالهول شود.
-
علی منوفی
لغتنامه دهخدا
علی منوفی . [ ع َ ی ِ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمدبن احمدبن عبدالقادربن عثمان منوفی جنوفی . در سال 823هَ . ق . در جنوف متولد شد و در 889 هَ . ق . درگذشت .او راست : 1- تلخیص بدایةالهدایه ٔ غزالی . 2- تلخیص شرح تعرف علاء قونوی ، در تصوف . (از معجم المو...
-
بش
لغتنامه دهخدا
بش . [ ب َ ] (ع حرف استفهام ) در تداول عوام اعراب شمال آفریقا بمعنی چگونه و چه چیز: بش تدعا؛ بای شی ٔ تدعا؟ و بش تعرف ؛ نام شما چیست ؟ (از دزی ج 1 ص 87). این کلمه را اعراب عوام عراق بکسر باء تلفظ کنند. مخفف بأی ّ شی ٔ است و در عراق بَیْش ّ تلفظ میگر...
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن حوطب اللیثی . او بروز صفین ، آنگاه که علی علیه السلام بر منبر بود، برخاست و گفت : گمان بری که ما طلحه و زبیر را گمراه دانیم ؟ علی (ع ) گفت یا حار، انه ملبوس علیک ، ان الحق لایعرف بالرجال ، فاعرف الحق فالحق تعرف اهله . رجوع به...
-
قد
لغتنامه دهخدا
قد. [ق َ ] (ع حرف ) و این مختص است به فعل متصرف خبری مثبت و مجرد از جازم و ناصب و حرف تنفیس و دارای شش معنی است : 1 - توقع، چون قد یقدم الغائب و این برای کسی گفته میشود که در انتظار قدوم غائب است . 2 - تقریب ماضی به حال ، چون قد قام زید. 3 - تحقیق ، ...
-
لهب بن احجن
لغتنامه دهخدا
لهب بن احجن . [ ل َ هََ ب ِ ن ِ اَ ج َ ] (اِخ ) قبیله ای است مشهور به قیافه . (منتهی الارب ). قبیلة من العرب تعرف بالقیافة کذا فی النسخ و الصواب بالعیافة و هو لهب بن احجن بن کعب بن الحرث بن کعب بن عبداﷲبن مالک بن نضربن الازد. قال ابن درید: کان لهب اع...
-
متعرف
لغتنامه دهخدا
متعرف . [ م ُ ت َ ع َرْ رِ ] (ع ص ) آن که می خواهد و می جوید چیزهایی پنهانی را و آن که تجسس از معرفت می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که اعتراف می کند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تعرف شود. || (اصطلاح ت...
-
احمدآباد
لغتنامه دهخدا
احمدآباد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ناحیه ای است نزدیک کوفه چنانکه ابن الاثیر در حوادث سال 285 هَ . ق . آورده : کان بالکوفة ریح صفراء فبقیت الی المغرب ثم اسودت فتضرع الناس ثم أمطروا مطراً شدیداً برعود هائلة و بروق متصلة ثم سقط بعد ساعة بقریة تعرف باحمدآباد ...
-
اغواث
لغتنامه دهخدا
اغواث . [ ] (اِخ ) یوم ...، یاقوت آرد: وقعه ٔ اول از جنگهای قادسیه را که میان مسلمانان و ایرانیان روی داد، یوم ارماث گویند ووقعه ٔ دوم آن را اغواث و وقعه ٔ سوم آن را عماس گویند و وقعه ٔ چهارم آن را که مسلمانان در آن پیروز شدند، یوم قادسیه گویند ولی م...
-
اعشاش
لغتنامه دهخدا
اعشاش . [ اَ ] (اِخ ) موضعی است در بلاد بنی تمیم ازآن ِ بنی یربوع بن حنظله . و در بیت زیر از فرزدق این نام آمده است :عرفت باعشاش و ماکدت تعزف و انکرت من حدراء ما کنت تعرف .و همچنین در این بیت از ابن نَعْجاء الضَبّی ّ آمده است :ایا ابرقی اعشاش لازال م...
-
حبس
لغتنامه دهخدا
حبس . [ ح ِ ] (اِخ ) کوهی است مر بنی اسد را و اصمعی گوید: در بلاد بنی اسد، مناطق حبس و قنان و ابان ابیض و ابان اسود تا رمة و همچنین دو حمی : حمی ضریة و حمی ربذة، و «دو» و صمان و دهناء در شق بنی تمیم میباشد. منظوربن فروه ٔ اسدی گوید : هل تعرف الدار عف...
-
مُنکَرَ
فرهنگ واژگان قرآن
کار زشت - انکار و کراهت (کلمه منکر در عبارت "تَعْرِفُ فِي وُجُوهِ ﭐلَّذِينَ کَفَرُواْ ﭐلْمُنکَرَ "مصدر ميمي به معناي انکار است و مراد از شناختن انکار در روي کفار شناختن اثر انکار و کراهت است . کلمه نکر هم به معناي زيرکي است و هم به معناي امري دشوار ا...
-
کلیل
لغتنامه دهخدا
کلیل . [ ک َ ] (اِخ ) همان اقلید است . (فارسنامه ٔ ناصری جزء دوم ص 170). به نقل سفرنامه ٔ ابن بطوطه و فارسنامه ٔ ناصری ، شهری بوده است در فارس : ثم سافرنا من اصفهان بقصد زیارة الشیخ مجدالدین بشیراز و بینهما مسیرة عشرة ایام فوصلنا الی بلدة کلیل [ بفتح...