کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعاقب کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تعاقب کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تابع (فعل ماض)
-
واژههای مشابه
-
تعاقب کننده
دیکشنری فارسی به عربی
مطارد
-
جستوجو در متن
-
تابع (فعل ماض)
دیکشنری عربی به فارسی
تعقيب کردن , تعاقب کردن , تحت تعقيب قانوني قرار دادن , دنبال کردن , اتخاذکردن , پيگيري کردن , پيگرد کردن
-
pursuing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیگیری، دنبال کردن، تعقیب کردن، اتخاذ کردن، تعاقب کردن، پیگرد کر دن، پی گیری کردن، تحت تعقیب قانونی قرار دادن
-
دنبال کردن
لغتنامه دهخدا
دنبال کردن . [ دُم ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پی کردن . تعقیب کردن . تعاقب کردن . به دنبال کسی رفتن . تعقیب . (یادداشت مؤلف ).- دنبال کردن کسی (کاری ) را ؛ تعقیب . تعقیب کردن . عقب وی رفتن . عقب آن را گرفتن . (یادداشت مؤلف ).
-
تعقیب
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیگیری ۲. پیرو، تعاقب، دنبالهروی، دنبالهگیری ۳. دنبال کردن، پیگرفتن
-
مسعي
دیکشنری عربی به فارسی
تلا ش , کوشش , سعي , جد و جهد , سعي بليغ , تلا ش کردن , کوشيدن , تعقيب , پيگرد , تعاقب , حرفه , پيشه , دنبال , پيگيري
-
واراندن
لغتنامه دهخدا
واراندن . [ دَ ] (مص مرکب ) دفع کردن . دور کردن . بازراندن . (ناظم الاطباء). بازداشتن . (مؤلف ) : عاذلانشان از وغا واراندندتا چنین حیز ومخنث ماندند. مولوی (مثنوی دفتر سوم ص 580 سطر 4066).|| تعاقب کردن . || کِشتن . زراعت کردن . || برابر و هموار کردن ...
-
پی کردن
لغتنامه دهخدا
پی کردن . [ پ َ / پ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پی کردن چیزی یا کسی یا فکری را تعقیب کردن آن . دنبال کردن آن . تعاقب کردن آن : وانچه زو درگذشته هم نگذاشت یا پی اش کرد، یا پی اش برداشت . نظامی .شد غلام ملک به می خوردن بشدنداز پی اش به پی کردن . اوحدی .دزد گ...
-
در پی
لغتنامه دهخدا
در پی . [ دَ پ َ / پ ِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) در پس . در عقب . (آنندراج ). در دنبال . در اثر. (ناظم الاطباء). بر اثر: عَقر؛ در پی شکارافتادن . (از منتهی الارب ). || پیاپی : متکاوس ؛ در پی آمدن چهار حرکات به اجتماع دو سبب (در فن عروض ). اقتصاص ، اقصاص ...
-
اخترمه
لغتنامه دهخدا
اخترمه . [ اَ ت َ م َ / م ِ] (ترکی ، اِ) اسب و سلاح و بار و بنه ٔ دشمن که بعد از هزیمت و کشته شدن از وی بدست می آید. اصلش از آختارماخ ترکی است یعنی جستجو کردن . (یادداشت لغت نامه ) : متهوران شجاعت پیشه تا چهار فرسخ تعاقب نموده سر و اخترمه بیشمار و کس...
-
مصروف
لغتنامه دهخدا
مصروف . [ م َ ] (ع ص ) بازگردانیده شده . (غیاث ) (آنندراج ). برگردانده شده . (یادداشت مؤلف ). معطوف بکاربرده شده . بکاررفته : تعاقب هردو [ شب و روز ] بر فانی گردانیدن جان ... مصروف است . (کلیله و دمنه ). و همت وی [ شاپور ] همه ساله مصروف بودی به گشا...
-
تلوین
لغتنامه دهخدا
تلوین . [ ت َل ْ ] (ع مص ) رنگ دار کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). رنگ دار کردن چیزی را. (از اقرب الموارد). گوناگون کردن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (از آنندراج ) : از حسن تلوین و تزیین بجایی رسانیدند که هرکس که می دید انگشت تعجب در ...