کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تضمر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تضمر
لغتنامه دهخدا
تضمر. [ ت َ ض َم ْ م ُ ] (ع مص ) چفسیدن و ترنجیده شدن پوست کسی از لاغری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
تذمر
لغتنامه دهخدا
تذمر. [ ت َ ذَم ْ م ُ ] (ع مص ) افژولیده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). اوژولیده شدن . (زوزنی ). || خویشتن را ملامت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نکوهش کردن نفس خود را بر غضب یا بر چیزی که فوت کرد. || دیگرگون و ناآشنا گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (...
-
جستوجو در متن
-
متضمر
لغتنامه دهخدا
متضمر. [ م ُ ت َ ض َم ْ م ِ ] (ع ص ) پوست چفسیده و ترنجیده از لاغری . (آنندراج ). روی لاغر شده و ضعیف شده و ترنجیده پوست از لاغری . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || میان باریک . (ناظم الاطباء). و رجوع به تضمر شود.
-
زخة
لغتنامه دهخدا
زخة. [ زَخ ْ خ َ ] (ع اِ) کینه و خشم . (منتهی الارب ). کینه . ج ، زخات . (مهذب الاسماء). خشم و کین . صخر گوید : فلا تقعدن علی زخةو تضمر فی القلب وجداً وخیفا. (از مقاییس اللغة ج 3 ص 7) (از محیطالمحیط).|| زن . ج ، زخات . (مهذب الاسماء). مزخه و زخة، زن ...
-
زخ
لغتنامه دهخدا
زخ . [ زَخ خ ] (ع مص ) این کلمه ریشه ای است صحیح که معنی دور افکندن و چیزی را از خود جدا کردن دهد. (از مقاییس اللغة ج 3 ص 7). معنی اصلی این ماده دفع و افکندن است . (از متن اللغة). دفع. (الدرالنثیر سیوطی ). ابن درید گوید: هر گونه دفع را زخ گویند. (از ...