کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تضرع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تضرع
/tazarro'/
معنی
۱. زاری کردن.
۲. خواری و فروتنی کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. استغاثه، التماس، الحاح، زاری، فزع، گریه، لابه، مویه، ناله، ندبه
۲. زاری کردن، الحاح کردن، زاریدن
۳. خواری کردن، فروتنی کردن
فعل
بن گذشته: تضرع کرد
بن حال: تضرع کن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تضرع
واژگان مترادف و متضاد
۱. استغاثه، التماس، الحاح، زاری، فزع، گریه، لابه، مویه، ناله، ندبه ۲. زاری کردن، الحاح کردن، زاریدن ۳. خواری کردن، فروتنی کردن
-
تضرع
فرهنگ فارسی معین
(تَ ضَ رُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - زاری کردن . 2 - التماس کردن .
-
تضرع
لغتنامه دهخدا
تضرع . [ ت َ ض َرْ رُ ] (ع مص ) زاری کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (غیاث اللغات )(آنندراج ). زاری نمودن به سوی خدا و عجز و خواری کردن و حاجت خواستن از وی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد) : خود...
-
تضرع
دیکشنری عربی به فارسی
التماس , تضرع , استدعا
-
تضرع
دیکشنری عربی به فارسی
دعا کردن به , طلب کردن , بالتماس خواستن
-
تضرع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tazarro' ۱. زاری کردن.۲. خواری و فروتنی کردن.
-
تضرع
دیکشنری فارسی به عربی
تضرع
-
واژههای مشابه
-
تضرع کردن
لغتنامه دهخدا
تضرع کردن . [ ت َ ض َرْ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نالیدن . زاری کردن . به خدای بنالیدن : در آن حالت به سه حاجت سبک مؤنت بدیشان تضرع کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ اول تهران ص 205).تضرع کنان را به دعوت مجیب . (بوستان ).گر تضرع کنی و گر فریاددزد زر بازپس نخ...
-
تضرع کنان
لغتنامه دهخدا
تضرع کنان . [ت َ ض َرْ رُ ک ُ ] (ق مرکب ) در حال تضرع : بدان تا ز باغ تو یابد بری تضرع کنان هر کسی بر دری . نظامی .زبان آوران رفته از هر مکان تضرع کنان پیش آن بی زبان .(بوستان ).
-
تضرع و زاری
فرهنگ گنجواژه
الحاح.
-
تضرع و فریاد
فرهنگ گنجواژه
التماس، دادخواهی.
-
تضرع و نیاز
فرهنگ گنجواژه
التماس.
-
واژههای همآوا
-
تذرع
لغتنامه دهخدا
تذرع . [ ت َ ذَرْ رُ ] (ع مص ) پرگفتن و زیاده کردن کلام . || پاره پاره شدن چیزی بر قدر ذراع در طول . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد). || تا ذراع درآمدن شتران در آبشخور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الم...