کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تشکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تشکی
/tašakki/
معنی
شکایت کردن؛ شکوه داشتن؛ گله کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. شکایت، شکوائیه
۲. شکوه، گلایه، گله
۳. شکایت کردن،
۴. شکوه کردن، گلایه کردن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تشکی
واژگان مترادف و متضاد
۱. شکایت، شکوائیه ۲. شکوه، گلایه، گله ۳. شکایت کردن، ۴. شکوه کردن، گلایه کردن
-
تشکی
فرهنگ فارسی معین
(تَ شَ کِّ) [ ع . ] (مص ل .) شکایت کردن ، گله کردن .
-
تشکی
لغتنامه دهخدا
تشکی . [ ت َ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سرطا، بخش رامهرمز شهرستان اهواز. 100 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ رامهرمز و محصول آنجاغلات و برنج است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
تشکی
لغتنامه دهخدا
تشکی . [ ت َ ش َک ْ کی ] (ع مص ) گله کردن . (تاج المصادر بیهقی ). گله کردن از کسی . (زوزنی ) (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). شکوه کردن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || شکوه ساختن زن تا دوغ زند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
تشکی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tašakki شکایت کردن؛ شکوه داشتن؛ گله کردن.
-
جستوجو در متن
-
پروتون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: proton] (فیزیک) po(e)roton ذرۀ بسیارریز ماده دارای بار الکتریکی مثبت که از اجزای تشکیدهندۀ اتم است.
-
شکایت
واژگان مترادف و متضاد
۱. بثالشکوی، تشکی، تظلم، دادخواست، دادخواهی، شکوائیه، شکوا ۲. تعرض، چغلی، شکوه، گلایه، گله، گلهمندی
-
تشکیة
لغتنامه دهخدا
تشکیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) شکوة ساختن زن تا دوغ زند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شکوة ساختن برای دوغ زدن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشکی شود.
-
حسحسة
لغتنامه دهخدا
حسحسة. [ ح َ ح َ س َ ] (ع مص ) تشکّی . نالیدن . || توجع. || اندوه نمودن . || بخشودن . || انداختن بر آتش تا بپزد. چنانکه گوشت را. (منتهی الارب ). || رفتن تمام مال .
-
سرطا
لغتنامه دهخدا
سرطا. [س َ رَ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای رامهرمز شهرستان اهواز است . در حدود 930 تن سکنه دارد. قراء مهم آن عبارتند از خدیجه ، ماماتین و تشکی . مرکز دهستان سرطا. آب آن از رودخانه ٔ رامهرمز. محصول آن غلات ، برنج ، بزرک و کنجد است . (از فرهنگ جغرافیا...
-
شکوی
لغتنامه دهخدا
شکوی . [ ش َ وا ] (ع اِمص ) گله . شِکوه . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گله . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (غیاث ). گله مندی . گله گزاری . شکایت . اشتکاء. شکوه . تشکی . مُست . رفعقصه . رفع دعوی . گزرش . (یادداشت مؤلف ) : نی نی از بخت شکرها دارم چند...
-
گله کردن
لغتنامه دهخدا
گله کردن . [ گ ِ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شکایت کردن . تظلم . تشکی . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). شکو. شکایت . شکاة. شکیه . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). اشتکا. (تاج المصادر بیهقی ) : پس مردمان افریقیه گروهی بنزدیک عثمان آمدند و از عبداﷲ سعد گل...
-
شکوه
لغتنامه دهخدا
شکوه . [ ش َ / ش ِ وَ / وِ ] (ع اِمص ) شکایت . گله . (ناظم الاطباء). گله . (زمخشری ). شکایت . (آنندراج ) (انجمن آرا). مست . شکوی . اشتکاء. تشکی . اظهار بث . گله مندی . گله گزاری . (یادداشت مؤلف ). شِکوه که بمعنی شکایت و تظلم استعمال میشود از مصدرهای...
-
بث
لغتنامه دهخدا
بث . [ ب َث ث ] (ع مص ) آشکار کردن راز و اندوه سخت . (ترجمان القرآن جرجانی ) (غیاث اللغات ) (تاج المصادر بیهقی ). بازگفتن آنچه در اندرون است . (از اقرب الموارد). آشکار کردن . (فرهنگ نظام ). || پراکنده کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان القر...